جدول جو
جدول جو

معنی منفخ - جستجوی لغت در جدول جو

منفخ
نوعی مار. (دزی ج 1 ص 7)
لغت نامه دهخدا
منفخ(مُ نَفْ فِ)
آنچه که باد در شکم بسیار پیدا کند. (غیاث) (آنندراج). باددار. نفاخ. (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که در جوهر آن رطوبت غریبۀ غلیظه باشد و چون حرارت غریزی در آن رطوبت عمل کند به باد تبدیل شود و به علت کثرت و غلظت تحلیل نشود و باقی اجزای آن غذا و دوا گردد مانند لوبیا و زنجبیل. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به همین مأخذ و کتاب دوم قانون ص 150 شود
لغت نامه دهخدا
منفخ(مِ فَ)
دمۀ آهنگران. ج، منافخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دمۀ آهنگران و آن پوست حیوان باشد که از آن باد به آتش می رسانند. (غیاث) (آنندراج). منفاخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منفک
تصویر منفک
بازشده، جداشده، رهاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفسخ
تصویر منفسخ
فسخ شده، لغوشده، برانداخته شده، از اثر افتاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفق
تصویر منفق
انفاق کننده، نفقه دهنده، خرج کننده، دهندۀ مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفذ
تصویر منفذ
محل نفوذ، راه، محل گذشتن، پنجره، سوراخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفی
تصویر منفی
دور شده، رانده شده، نیست شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفا
تصویر منفا
محل تبعید، تبعیدگاه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ فَ خَ / خِ)
منفخ. دم. دم آهنگران. (یادداشت مرحوم دهخدا)، آلتی کاواک که بوسیلۀ آن دارویی یا غباری یا مایعی را در گلو و بینی و گوش و مانند آن دمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : لهات را چون فرودآمده باشد باز جای برد (نوشادر) چون به منفخه اندردمند. (الابنیه فی حقایق الادویه) (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ خِ)
آسمان خانه سوراخ دار. (آنندراج). سقف سوراخ دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفخات شود
لغت نامه دهخدا
گشاده دلباز بر انداخته فسخ شده بر انداخته شده لغو شده (عهد بیع نکاح و جز آنها)
فرهنگ لغت هوشیار
پتیست دهنده (پتیست نذر)، هزینه دهنده نفقه دهنده خرج دهنده، کسی که در راه خدا چیزی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفر
تصویر منفر
رماننده، یاری دهنده، دستور دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: روزن پنجره پتنگ روزنه سوراخ، گذرگاه راه سوراخ، پنجره، جمع منافذ. موضع نفوذ چیزی، جمع منافذ. توضیح در عربی بکسر فاء ولی در تداول فارسی بفتح فاء تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفاخ
تصویر منفاخ
دمه دمه آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفک
تصویر منفک
جدا باز شده رها شده جدا شونده باز شده
فرهنگ لغت هوشیار
بند گاه ویرک گاه (ویرک تبعید) منفی در فارسی: نایی، ویرک شده، نیست گشته محل تبعید تبعیدگاه
فرهنگ لغت هوشیار
خوابگاه آسود گاه خوابجای شتر محل زانو زدن شتر جای خوابیدن شتر، محل اقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفخ
تصویر تنفخ
پرباد شدن، آماس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفخ
تصویر انفخ
آماسخایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنفخ
تصویر دنفخ
ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفذ
تصویر منفذ
((مَ فَ))
راه، محل نفوذ، سوراخ، جمع منافذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفسخ
تصویر منفسخ
((مُ فَ س))
فسخ شده، برانداخته شده، لغو شده (عهد، بیع، نکاح و جز آن ها)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفق
تصویر منفق
((مُ فِ))
کسی که در راه خدا چیزی دهد، نفقه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفک
تصویر منفک
((مُ فَ کّ))
جدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفی
تصویر منفی
((مَ))
نفی کرده شده، دور کرده شده، نیست شده، تبعید شده (از شهر خود)، سخنی که در آن حرف نفی باشد (دستور)، دارای حالت نفی، مخالفت یا رد و انکار، مقابل مثبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفی
تصویر منفی
((مَ فا))
محل تبعید، تبعیدگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناخ
تصویر مناخ
((مُ))
محل اقامت، محل زانو زدن شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفی
تصویر منفی
نایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منفک
تصویر منفک
جدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منفی
تصویر منفی
Negative, Negatively, Stigmatic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منفی
تصویر منفی
negativo, negativamente, estigmatizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منفی
تصویر منفی
negativ, stigmatisiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منفی
تصویر منفی
negatywny, negatywnie, stygmatyzowany
دیکشنری فارسی به لهستانی