جدول جو
جدول جو

معنی منعمل - جستجوی لغت در جدول جو

منعمل
(مُ عَ مِ)
ساخته شده و کرده شده و عمل شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مندمل
تصویر مندمل
ویژگی جراحت بهبود یافته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَ زِ)
گوشه گزین و دور. (آنندراج). گوشه گیرنده و دورشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انعزال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ مِ)
بر ستون ایستاده شونده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بر ستون پشت داده و تکیه کرده. (ناظم الاطباء). رجوع به انعماد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَعْ عَ مَ)
زن نیکوزندگانی و نیکوخورش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : امراءه منعمه، زن دارای آسایش و رفاهیت. جاریه منعمه، دختر خوش گذران نیکوعیش و نیکوخورش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
توانگری. مالداری:
منعمی زو خواه نه از گنج و مال
نصرت از وی خواه نی از عم و خال.
مولوی.
منعمی پنهان کنی در ذل فقر
طوق دولت بندی اندر غل فقر.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 404).
رجوع به منعم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَمْ مِ)
سختی کشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ساعی در کار و زحمت کش. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعمل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ دِ)
برگردنده از راه راست. (آنندراج). آنکه برمی گردد و عدول می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعمل
تصویر متعمل
سختی کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندمل
تصویر مندمل
آستیم (مندمل) زخم بهبود یافته جراحت به شده بهبود یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
گوشه گزین، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعدل
تصویر منعدل
کجراه گمراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعمل
تصویر متعمل
((مُ تَ عَ مِّ))
کوشش کننده، ساعی، سختی کشیده، آن که به تکلف کاری انجام دهد، جمع متعملین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
معزولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
Isolated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
孤立した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
علیحدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
โดดเดี่ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
kutengwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
מבודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
고립된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
孤立的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
izolowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
izole edilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
terisolasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
বিচ্ছিন্ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
aislado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isoliert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
geïsoleerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
ізольований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
изолированный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
पृथक
دیکشنری فارسی به هندی