جدول جو
جدول جو

معنی منطوی - جستجوی لغت در جدول جو

منطوی
درهم پیچیده، گرد شده، پیچیده، نور دیده
تصویری از منطوی
تصویر منطوی
فرهنگ فارسی عمید
منطوی(مُ طَ)
نوردیده شونده و درهم پیچیده شونده. (غیاث) (آنندراج). پیچیده و نوردیده شده. (ناظم الاطباء). درهم نوردیده. درنوردیده. درنوشته. درپیچیده. به هم درپیچیده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر کینه و ضغینۀ یکدیگرمنطوی. (مرزبان نامه). ظاهر او از آنچه باطن او بر آن منطوی بود... تفاوتی نکرد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 55). ازل و ابد مندرج در تحت احالت او و کون و مکان منطوی در طی بساطت او. (مصباح الهدایه چ همایی ص 18). هر که که... باطنشان بر غل و غش یکدیگر منطوی باشد خیر ایشان مأیوس بود. (مصباح الهدایه ایضاً ص 159). سلوک طریق تصوف کسی را آسان دست دهد که در غریزت او سخاوت منطوی بود. (مصباح الهدایه ایضاً ص 349).
- منطوی شدن، درپیچیدن. درهم پیچیدن: چون ردای نور خور از جور ظلمت شام منطوی می شد با محال خیام می آمدند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 100).
- منطوی گردانیدن، درهم نوردیدن: بساط مکاتبات و طریق مراسلات را... منطوی و مسدود گردانیده است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 170).
- منطوی گردیدن، منطوی شدن: چنانک ظلمات صفات نفوس ایشان در لمعان نور آن برق منطوی و متواری گردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 121). حیا آن است که باطن بنده از هیبت اطلاع خداوند منطوی گردد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 420). رجوع به ترکیب منطوی شدن شود
لغت نامه دهخدا
منطوی
نوردیده در هم پیچیده نوردیدنی در هم پیچیدنی در پیچیده شونده نوردیده: ، حاوی مشتمل: (فصلی چند بنویسم و از آنچه احنا ضلوع بر او منطوی است... دل پردازی واجب بینم) (نفثه المصدور. چا. یز. 4)
فرهنگ لغت هوشیار
منطوی((مُ طَ))
درپیچیده شونده، نوردیده، در فارسی، حاوی، مشتمل
تصویری از منطوی
تصویر منطوی
فرهنگ فارسی معین
منطوی
درهم پیچیده، درنوردیده، گردآمده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منطوق
تصویر منطوق
ظاهر سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
کسی که از مردم دوری گزیند و در گوشه ای بنشیند، گوشه گیر، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منطفی
تصویر منطفی
خاموش، فرونشانده
فرهنگ فارسی عمید
گوشه گیر با خویش، پوشیده در پوست کشیده آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه گزیند گوشه نشین معتزل، مستور: (سر خدا که در تتق غیب منزوی است مستانه اش نقاب ز رخسار بر کشیم) (حافظ. 259)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتوی
تصویر منتوی
آهنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
سخن گفتار، مغز سخن نطق کرده شده گفته شده، ظاهر هر سخن مقابل مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منطوع
تصویر منطوع
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
منطقی در فارسی: کرویزی، فرزانه دانشمند پر وهانگر (استدلالی) منسوب به منطق: منطق دان عالم منطق، جمع منطقیون منطقیین، آنچه از روی منطق و تعقل گفته شده باشد: (گفته اش منطقی است)
فرهنگ لغت هوشیار
فرونشیننده: چراغ گرما، خاموش خاموش شونده (چراغ آتش) فرو نشانده، خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منطوق
تصویر منطوق
((مَ))
نطق کرده شده، گفته شده، ظاهر هر سخن، مقابل مفهوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
((مَ طِ))
منسوب به منطق، منطق دان، عالم منطق، آن چه از روی تفکر و تعقل گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطفی
تصویر منطفی
((مُ طَ))
خاموش شده، فرو نشانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
((مُ زَ))
گوشه نشین، گوشه گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
بخردانه، خردورز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
Logical, Logically, Rational, Rationally, Reasonable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
Cloistered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
lógico, logicamente, racional, racionalmente, razoável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
isolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logisch, rational, vernünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logiczny, logicznie, racjonalny, racjonalnie, rozsądny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
odosobniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
логический , логически , рациональный , разумно , разумный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
уединённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
логічний , логічно , раціональний , раціонально , розумний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
відокремлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
afgezonderd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logisch, rationeel, redelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
abgeschieden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
lógico, lógicamente, racional, racionalmente, razonable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
aislado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی