لندیدن آهسته آهسته و زیر لب سخن گفتن باشد از روی قهر و غضب. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). آهسته و زیر لب سخن گفتن. (فرهنگ رشیدی) : این به منگیدن در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد. مولوی (از حاشیۀ برهان چ معین). پس همی منگید با خود زیر لب در جواب فکرتم آن بوالعجب. مولوی. ، از بینی حرف زدن. (برهان) (ناظم الاطباء). غنه. (منتهی الارب). خمخمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ملاحی شود
لندیدن آهسته آهسته و زیر لب سخن گفتن باشد از روی قهر و غضب. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). آهسته و زیر لب سخن گفتن. (فرهنگ رشیدی) : این به منگیدن در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد. مولوی (از حاشیۀ برهان چ معین). پس همی منگید با خود زیر لب در جواب فکرتم آن بوالعجب. مولوی. ، از بینی حرف زدن. (برهان) (ناظم الاطباء). غنه. (منتهی الارب). خَمْخَمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ملاحی شود
مخفف نشانیدن به معنی نهادن. (از برهان قاطع) (آنندراج). نهادن. نشانیدن. نصب کردن. (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
مخفف نشانیدن به معنی نهادن. (از برهان قاطع) (آنندراج). نهادن. نشانیدن. نصب کردن. (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
آهسته و زیر لب سخن گفتن لندیدن: (این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن. {} تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد) (مثنوی. نیک. 259: 3)
آهسته و زیر لب سخن گفتن لندیدن: (این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن. {} تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد) (مثنوی. نیک. 259: 3)