نزد و نزدیک. (ناظم الاطباء). قریب. (اقرب الموارد) ، تابع و پیرو. (ناظم الاطباء). تابع. (اقرب الموارد) ، کوه مایل به درازی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشاوند. (ناظم الاطباء) ، سوق داده. سیاق یافته. ترتیب یافته: هر مقدمه که در آغاز امثله ومناشیر و سایر مکتوبات مترسلان منساق بود، به مقصودی آن را تشبیب سخن گویند. (المعجم چ دانشگاه ص 414)
نزد و نزدیک. (ناظم الاطباء). قریب. (اقرب الموارد) ، تابع و پیرو. (ناظم الاطباء). تابع. (اقرب الموارد) ، کوه مایل به درازی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشاوند. (ناظم الاطباء) ، سوق داده. سیاق یافته. ترتیب یافته: هر مقدمه که در آغاز امثله ومناشیر و سایر مکتوبات مترسلان منساق بود، به مقصودی آن را تشبیب سخن گویند. (المعجم چ دانشگاه ص 414)
مرتب و آراسته. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به سامان. منتظم. (یادداشت مرحوم دهخدا) : امور دولت به حسن کفایت و یمن ایالت وزیر در سلک انتظام منسق ومجتمع بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365)
مرتب و آراسته. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به سامان. منتظم. (یادداشت مرحوم دهخدا) : امور دولت به حسن کفایت و یمن ایالت وزیر در سلک انتظام منسق ومجتمع بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365)
آنچه بدان خاک پرانند. به فارسی سکو است. (منتهی الارب). جاروب و سکو و ابزاری که بدان خانه را بروبند. (ناظم الاطباء). چیزی که با آن خاک را دور کنند و بپراکنند. (از اقرب الموارد)
آنچه بدان خاک پرانند. به فارسی سکو است. (منتهی الارب). جاروب و سکو و ابزاری که بدان خانه را بروبند. (ناظم الاطباء). چیزی که با آن خاک را دور کنند و بپراکنند. (از اقرب الموارد)