- مندمج
- داخل شده، درهم رفته
معنی مندمج - جستجوی لغت در جدول جو
- مندمج
- در هم رفته، درون رونده، گرد داخل شونده در آینده در چیزی
- مندمج ((مُ دَ مِ))
- داخل شونده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوشته شده
درج شده، نوشته شده
ویژگی جراحت بهبود یافته
آستیم (مندمل) زخم بهبود یافته جراحت به شده بهبود یافته
آموده گنجیده درج شونده داخل شده گنجیده
تیر منگیا (منگیا قمار)، پیکان نانهاده، روش هموار، گونه ای دبیره نویسی پیچنده در پیچنده فرو رفته ژرف فرو رفته تیرقمار، پیکان نانهاده، مسلک هموار، یکی از اشکال خطوط اسلامی. پیچنده چیزی در جامه. سخت محکم در آمده در چیزی. گ
پشیمانی