جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مدمج

مدمج

مدمج
تیر منگیا (منگیا قمار)، پیکان نانهاده، روش هموار، گونه ای دبیره نویسی پیچنده در پیچنده فرو رفته ژرف فرو رفته تیرقمار، پیکان نانهاده، مسلک هموار، یکی از اشکال خطوط اسلامی. پیچنده چیزی در جامه. سخت محکم در آمده در چیزی. گ
فرهنگ لغت هوشیار

مدمج

مدمج
آنکه می پیچد در جامه. (ناظم الاطباء). پیچندۀ چیزی در جامه. (آنندراج) : ادمجه، لفه فی ثوب. (متن اللغه). نعت فاعلی است از ادماج. رجوع به ادماج شود
لغت نامه دهخدا

مدمج

مدمج
تیر قمار ناتراشیده و پیکان نانهاده. (منتهی الارب). قدح من قداح المیسر، قسمی تیر قمار. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، مسلک هموار. (منتهی الارب). راه هموار. (ناظم الاطباء) ، نوعی از خط عربی. (ابن ندیم از یادداشت مؤلف) ، ریسمان نیک تابیده. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از ادماج
لغت نامه دهخدا

مدمج

مدمج
سخت محکم برآمده در چیزی. (منتهی الارب). درج شده. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی، از تدمیج. رجوع به تدمیج شود
لغت نامه دهخدا

مدمغ

مدمغ
ناراحت، رنجیده، خودخواه، متکبر، ساده لوح، احمق، برای مِثال ای مُدَمّغ عقلت این دانش نداد / که خدا هر درد را درمان نهاد (مولوی - ۳۰۷)
مدمغ
فرهنگ فارسی عمید