کلنگ و میلۀ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند، (ناظم الاطباء)، تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند، (لغت فرس اسدی)، کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند، کلنگ و میلۀآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند، (یادداشت مؤلف)، کلنگی باشد که بدان کوه کنند، (فرهنگ اوبهی)، کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند، (برهان)، دیلم، دستک، برطیل، مته، اسکنه، یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند، (یادداشت مؤلف)، میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند، (فرهنگ جهانگیری)، میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند، (غیاث)، منقر، مقراع، صاقور، نصل، میتین دسته برآمده، (منتهی الارب)، ملطاس، ملطیس، میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند، (منتهی الارب) : به تندی چنان اوفتد بر برم که میتین فرهاد بر بیستون، آغاجی، ببردند میتین و مردان کار وزان کوه ببرید صد جویبار، فردوسی، به آرزوی کف راد او ز کان گهر گهر برآید بی کوهکان و بی میتین، فرخی، چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین، فرخی، کسی که افکند از کان که به میتین سیم مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم، عسجدی، گر گوهر سخنت همی باید از دین چراغ کن ز خردمیتین، ناصرخسرو، پند میتین و دل نادان چون سنگست بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین، ناصرخسرو، بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد، (اسرارالتوحید ص 310)، ساخت میتین وتیغ صبح و بدان چشمۀ مهر از آسمان بگشاد، اثیر اخسیکتی، چون تو گهری ز کان جانی جان به که کنم نه کان به میتین، عطار، عدل تو ستم کشان کان را فریاد رسد ز جور میتین، سیف اسفرنگی، هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است، (معارف بهأولد)، سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ کان جگر گوشۀ یاقوت ز معدن گم شد، امیرخسرو
کلنگ و میلۀ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند، (ناظم الاطباء)، تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند، (لغت فرس اسدی)، کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند، کلنگ و میلۀآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند، (یادداشت مؤلف)، کلنگی باشد که بدان کوه کنند، (فرهنگ اوبهی)، کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند، (برهان)، دیلم، دستک، برطیل، مته، اسکنه، یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند، (یادداشت مؤلف)، میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند، (فرهنگ جهانگیری)، میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند، (غیاث)، مِنقَر، مقراع، صاقور، نصل، میتین دسته برآمده، (منتهی الارب)، ملطاس، ملطیس، میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند، (منتهی الارب) : به تندی چنان اوفتد بر برم که میتین فرهاد بر بیستون، آغاجی، ببردند میتین و مردان کار وزان کوه ببرید صد جویبار، فردوسی، به آرزوی کف راد او ز کان گهر گهر برآید بی کوهکان و بی میتین، فرخی، چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین، فرخی، کسی که افکند از کان که به میتین سیم مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم، عسجدی، گر گوهر سخنت همی باید از دین چراغ کن ز خردمیتین، ناصرخسرو، پند میتین و دل نادان چون سنگست بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین، ناصرخسرو، بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد، (اسرارالتوحید ص 310)، ساخت میتین وتیغ صبح و بدان چشمۀ مهر از آسمان بگشاد، اثیر اخسیکتی، چون تو گهری ز کان جانی جان به که کنم نه کان به میتین، عطار، عدل تو ستم کشان کان را فریاد رسد ز جور میتین، سیف اسفرنگی، هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است، (معارف بهأولد)، سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ کان جگر گوشۀ یاقوت ز معدن گم شد، امیرخسرو
منثان. منتانه (به فارسی نیم تن... با تقدیم و تأخیر حروف) ژاکت از ماهوت گلدوزی شده و در تابستان مخلوطی از ابریشم و کتان با آستین بلند بدون دکمه: محبوبی لابس منتانه. آنجا که... اعلام کرده که این از ایتالیائی گرفته شده است نادرست است. (از دزی ج 2 ص 617)
مِنثان. مِنتانه (به فارسی نیم تن... با تقدیم و تأخیر حروف) ژاکت از ماهوت گلدوزی شده و در تابستان مخلوطی از ابریشم و کتان با آستین بلند بدون دکمه: محبوبی لابس منتانه. آنجا که... اعلام کرده که این از ایتالیائی گرفته شده است نادرست است. (از دزی ج 2 ص 617)
جمع واژۀ منتین، به معنی ناخوشبوی. (آنندراج). جمع واژۀ منتین. گویند: قوم مناتین. (منتهی الارب). جمع واژۀ منتین. گویند: رجال و آباط مناتین. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ مِنتین، به معنی ناخوشبوی. (آنندراج). جَمعِ واژۀ منتین. گویند: قوم مناتین. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ منتین. گویند: رجال و آباط مناتین. (از اقرب الموارد)
در مآخذ اروپائی، شهرت طورغود علی پاشا دریازن ترک. از 1553 میلادی بین دریازنانی که در دریای اژه به کشتی های ونیزی دستبرد می زدند، شهرت یافت. جنووائی ها در 1540 دستگیرش کردند، ولی خیرالدین بارباروسا او را بازخرید و دراگوت چندی در خدمت او بود، سپس مهدیه را و پس از تصرف آن (1550 میلادی) بدست اسپانیاییها جربه را مرکز فعالیت خود قرار داد. در 1551 میلادی که آدوریا، جربه را محاصره نمود، دراگوت بحیله فرار کرد، سپس بخدمت دربار عثمانی پیوست و در فتح طرابلس (1551م.) شرکت داشت و در 1556 بحکومت آن رسید و در 60- 1551 متناوباً به سواحل و جزایر ایتالیا و آفریقای شمالی دستبرد میزد و در 1560 در جربه، ناوگان ایتالیارا مغلوب نمود. سرانجام در محاصرۀ مالت با گلولۀ توپ کشته شد (1565 میلادی). (از دائره المعارف فارسی)
در مآخذ اروپائی، شهرت طورغود علی پاشا دریازن ترک. از 1553 میلادی بین دریازنانی که در دریای اژه به کشتی های ونیزی دستبرد می زدند، شهرت یافت. جنووائی ها در 1540 دستگیرش کردند، ولی خیرالدین بارباروسا او را بازخرید و دراگوت چندی در خدمت او بود، سپس مهدیه را و پس از تصرف آن (1550 میلادی) بدست اسپانیاییها جربه را مرکز فعالیت خود قرار داد. در 1551 میلادی که آدوریا، جربه را محاصره نمود، دراگوت بحیله فرار کرد، سپس بخدمت دربار عثمانی پیوست و در فتح طرابلس (1551م.) شرکت داشت و در 1556 بحکومت آن رسید و در 60- 1551 متناوباً به سواحل و جزایر ایتالیا و آفریقای شمالی دستبرد میزد و در 1560 در جربه، ناوگان ایتالیارا مغلوب نمود. سرانجام در محاصرۀ مالت با گلولۀ توپ کشته شد (1565 میلادی). (از دائره المعارف فارسی)
تثنیۀ مره. مرهالصفراء و مرهالسوداء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مره شود، لقی منه المرتین، دید از وی سختی ها و تلخی ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تثنیۀ مره. مرهالصفراء و مرهالسوداء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُره شود، لقی منه المرتین، دید از وی سختی ها و تلخی ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
(کشتی رانی) بندی است که یک سر آن بسر دگل و سر دیگر در دو ثلثی فرمن بسته شود برای استواری و محافظت فرمن (سواحل خلیج فارس) (اصطلاحات کشتی. سدیدالسلطنه. فاز. 4- 1: 11 ص 145)
(کشتی رانی) بندی است که یک سر آن بسر دگل و سر دیگر در دو ثلثی فرمن بسته شود برای استواری و محافظت فرمن (سواحل خلیج فارس) (اصطلاحات کشتی. سدیدالسلطنه. فاز. 4- 1: 11 ص 145)