- منتصب
- گماشته
معنی منتصب - جستجوی لغت در جدول جو
- منتصب
- برپا، پابرجا شده، گماشته
- منتصب
- بر گماشته با شاته مرتفع. بر پا شونده برقرار گردنده، قایم
- منتصب ((مُ تَ صَ))
- نصب شده، برقرار شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برگزیده
انتخاب شده، برگزیده
نیمه و وسط چیزی، نیمۀ راه
قوم و خویش، نسبت داده شده
صابر و خوشنود به چیزی
راه تنگ
جمع منصب، پایه ها، پایگاهان، رتبه ها، درجه ها، ارباب ها، اصحاب مناصب، درجه داران
نیمه نیم شده نیمه چیزی وسط چیزی (نیمه ماه نیمه راه و غیره)
نصرت یابنده غالب
وابسته بسته، خویش خویشاوند نسبت داده شده، خویشاوند، جمع منتسبین
بر گزیده بر گزیننده، پوست کننده بر گزیده ویچیده (از ویچتک) بر گزیننده برگزیده انتخاب شده. برگزیننده انتخاب کننده، جمع منتخبین
برگزیده اختیار شده: (ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی) (سنائی. مد. چا. 470: 1 چا. مصف. 320) برگزیننده اختیار کننده
پوشه دار پوشه نهنده: زن
برگزیده، پسندیده
منصب ها، مقام ها، رتبه ها، پایه ها، شغلهای رسمی، جمع واژۀ منصب
مقام، رتبه، پایه، شغل رسمی
منصب در فارسی: پایه پایگاه، کار دیوانی کار اواری، نژاد، بازگشتگاه مقام رتبه درجه: (هوس منصبهای عالی بر خاطرم گذرانم) (انوار سهیلی)، شغل رسمی، جمع مناصب
نسناس واو حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصب القامه الفی القد عریض الاظفار