- منتزع
- آهنجیده
معنی منتزع - جستجوی لغت در جدول جو
- منتزع
- جداشده، از جا کنده شده
- منتزع
- جدا گشته جدا کننده کنده شده بر کنده، جدا شده. انتزاع کننده، جدا کننده
- منتزع ((مُ تَ زَ))
- کنده شده، جدا شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منتزعه در فارسی مونث منتزع جدا گشته یکی از پرهون های سرواد در بر گیرنده پنج سنگ: نزدیک یا خویشاوند چست سبک گراینده و نوین است بار نامه مونث منتزع یا دایره منتزعه یکی از دوایر عروضی. پنج بحر از آن استخراج میشود: خفیف سریع جدید قریب مشاکل (همائی. بدیع... دوره دوم 144 -143)
آنکه به جستجوی آب و علف و منفعت می رود
کسی که با دیگری خصومت و ستیزه کند، نزاع کننده
کسی که از کاری یا چیزی نفع و فایده ببرد، سودبرنده
جای آمال و آرزوها، جایی که به طلب آب و گیاه می روند، چراگاه
ستیزنده وا کوشنده نزاع کننده ستیزنده، جمع منازعین
جستگاه واش (علف گویش گیلکی)، جستگاه دهش واشجوی، دهشجوی منزلی که در آن بجستجوی احسان و آب و علف روند. آنکه بطلب احسان و آب و علف رود
بهره دار، سودمند، بهره یاب، سود یابنده، سود برده شده: (... و الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست) (مرزبان نامه. . 1317 ص 230) سود یابنده نفع برنده
متزایل در فارسی: جدا شونده سنگدل، درشت اندام، باز ایستنده
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
جای کشیدن