جدول جو
جدول جو

معنی منتفع

منتفع((مُ تَ فَ))
سود برده شده، نفع برده شده
تصویری از منتفع
تصویر منتفع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منتفع

منتفع

منتفع
بهره دار، سودمند، بهره یاب، سود یابنده، سود برده شده: (... و الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست) (مرزبان نامه. . 1317 ص 230) سود یابنده نفع برنده
منتفع
فرهنگ لغت هوشیار

منتفع

منتفع
سودیابنده. (آنندراج). سودیابنده و یا آنکه سود می برد و فایده می یابد و سودمند می گردد از هر چیزی. سودیافته و منفعت حاصل کرده. (از ناظم الاطباء). سودبرده. بهره یافته. برخوردار. فایده برنده. نفعبرنده. سودیاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به انتفاع شود.
- منتفع شدن، سود بردن و سودمند گردیدن. (ناظم الاطباء). برخوردار گشتن. بهره بردن. فایده بردن: دوستان و برادرخواندگان امروز از یکدیگر منتفع نشوند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 64).
نان وخوان از آسمان شد منقطع
بعد از آن زآن خوان نشد کس منتفع.
مولوی.
بواسطۀ وجود بشریت مردم از او منتفع شوند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 133)
لغت نامه دهخدا

منتفع

منتفع
سودبرده شده: دهان شره از خون آشامی دربست و ’الناس علی دین ملوکهم’ نصی متبعو امری منتفع دانست. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 219)
لغت نامه دهخدا