جدول جو
جدول جو

معنی منتجع

منتجع((مُ تَ جِ))
آنکه به طلب احسان و آب و علف رود
تصویری از منتجع
تصویر منتجع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منتجع

منتجع

منتجع
جای آمال و آرزوها، جایی که به طلب آب و گیاه می روند، چراگاه
منتجع
فرهنگ فارسی عمید

منتجع

منتجع
جستگاه واش (علف گویش گیلکی)، جستگاه دهش واشجوی، دهشجوی منزلی که در آن بجستجوی احسان و آب و علف روند. آنکه بطلب احسان و آب و علف رود
فرهنگ لغت هوشیار

منتجع

منتجع
به طلب آب و علف و منفعت و نیکویی شونده. (آنندراج). آنکه به طلب آب و علف و نیکویی و منفعت می شود. ج، منتجعون. و گویند: هؤلاء قوم منتجعون. (ناظم الاطباء) : ایثار می فرمود و بر منتجعان و سؤال می ریختندی. (جهانگشای جوینی). و منتجعان و سؤال بی تأملی به املی که هر یک را بودی بازمی گشتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

منتجع

منتجع
ابن عبدالرحمن الازدی (متوفی به سال 102 هجری قمری). از بزرگان قوم خود بود. با یزید بن مهلب از طاعت آل مروان خارج شد و از طرف یزید بن مهلب به حکومت منصوب شد و چون یزید به قتل رسید در خراسان به زندان افتاد و با شکنجه کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1069)
لغت نامه دهخدا

منتجع

منتجع
جای گیاه. (مهذب الاسماء). جستن گاه علف و احسان. (منتهی الارب) (آنندراج). جایگاه آب و گیاه. (غیاث). منزلی که در آن علف و احسان و نیکویی می جویند. (ناظم الاطباء). جایی که برای جستن آب و گیاه روی بدان کنند. (از اقرب الموارد) : حضرت او منبع فضایل و منتجعافاضل بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 337).
باز شب اندر تب افتد از فزع
تا شود لاغر ز خوف منتجع.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 327).
هم دلت حیران شود در منتجع
که چه رویاند مصرف زین طمع.
مولوی
لغت نامه دهخدا