تأنیث منتج. نتیجه دهنده: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری). رجوع به منتج شود
تأنیث منتج. نتیجه دهنده: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری). رجوع به منتج شود
دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. (منتهی الارب). دبر و سرین. (ناظم الاطباء). است بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. منثجه. (از اقرب الموارد)
دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. (منتهی الارب). دبر و سرین. (ناظم الاطباء). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. مِنثَجَه. (از اقرب الموارد)
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
روشن و تابان. (غیاث) (آنندراج). برآمده و طلوع کرده. (از ناظم الاطباء). فروزان. درخشان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت حق در آفتاب منتجم ذکر تزّاور کذا عن کهفهم. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 60). هر پیمبر که درآید در رحم نجم او بر چرخ گردد منتجم. مولوی (ایضاً ص 151). ، سرما و باران برطرف گشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتجام شود، ابر واشده. (ناظم الاطباء)
روشن و تابان. (غیاث) (آنندراج). برآمده و طلوع کرده. (از ناظم الاطباء). فروزان. درخشان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت حق در آفتاب منتجم ذکر تَزّاور کذا عن کهفهم. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 60). هر پیمبر که درآید در رحم نجم او بر چرخ گردد منتجم. مولوی (ایضاً ص 151). ، سرما و باران برطرف گشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتجام شود، ابر واشده. (ناظم الاطباء)
آگاه. (غیاث) (آنندراج). بیدار و هوشیار و آگاه. (ناظم الاطباء) : بیدار شو ز خواب کز این سخت بند هرگز کسی نرست مگر منتبه. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 395). - منتبه شدن، بیدار شدن. هشیار شدن: تیز در من نگریست و تبسمی بکرد، من از آن نظر او منتبه شدم. (المعجم چ دانشگاه ص 410). - منتبه گردیدن، منتبه شدن: صالح و طالع به صورت مشتبه دیده بگشا بوکه گردی منتبه. مولوی. رجوع به ترکیب قبل شود
آگاه. (غیاث) (آنندراج). بیدار و هوشیار و آگاه. (ناظم الاطباء) : بیدار شو ز خواب کز این سخت بند هرگز کسی نرست مگر منتبه. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 395). - منتبه شدن، بیدار شدن. هشیار شدن: تیز در من نگریست و تبسمی بکرد، من از آن نظر او منتبه شدم. (المعجم چ دانشگاه ص 410). - منتبه گردیدن، منتبه شدن: صالح و طالع به صورت مشتبه دیده بگشا بوکه گردی منتبه. مولوی. رجوع به ترکیب قبل شود
برگزیننده کسی را به راز گفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه برمی گزیند کسی را برای راز خود گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به انتجاء شود
برگزیننده کسی را به راز گفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه برمی گزیند کسی را برای راز خود گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به انتجاء شود