ناقۀ به شده از بیماری. (ناظم الاطباء). بهبودیافته. سالم. خوش و سرزنده: سیمجوری چون به قهستان بیاسود و از نکبت منتعش شد به پوشنج رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 198). با فلک گفتم کجا دانی پناهی آن چنانک بخت افتاده شود در سایۀ او منتعش. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 34). جز از آن میوه که باد اندازدش من نچینم از درخت منتعش. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 163). ، آنکه نگاه می دارد پای را در لغزش. (ناظم الاطباء) ، آنکه پس از افتادن برمی خیزد و بلند می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتعاش شود
ناقۀ به شده از بیماری. (ناظم الاطباء). بهبودیافته. سالم. خوش و سرزنده: سیمجوری چون به قهستان بیاسود و از نکبت منتعش شد به پوشنج رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 198). با فلک گفتم کجا دانی پناهی آن چنانک بخت افتاده شود در سایۀ او منتعش. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 34). جز از آن میوه که باد اندازدش من نچینم از درخت منتعش. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 163). ، آنکه نگاه می دارد پای را در لغزش. (ناظم الاطباء) ، آنکه پس از افتادن برمی خیزد و بلند می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتعاش شود
نقش شده. (ناظم الاطباء). - منتقش شدن، نقش شدن. نقش پذیرفتن. نقش و نگار یافتن: بوسه جای اختران باشد فراوان سالها خاک راهی کان شد از لعل سمندت منتقش. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 33). - منتقش گردیدن (گشتن) ، نقش شدن. نقش پذیرفتن: از ثریا منتقش گشت این بزرگی تا ثری وز سراندیب این حکایت گفته شد تا قیروان. فرخی. پیش از آنکه لوح خاطر به صورت فکری یا ذکری که به غیر حق تعلق دارد مصور و منتقش گردد صورت ذکر الهی... نقش نگین دل گردانند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 311). نفس بواسطۀ حسن تربیت ابرار... به نقوش آثار خیر منتقش گردد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 340). ، کنده کاری شده. قلم کاری شده. (از ناظم الاطباء)
نقش شده. (ناظم الاطباء). - منتقش شدن، نقش شدن. نقش پذیرفتن. نقش و نگار یافتن: بوسه جای اختران باشد فراوان سالها خاک راهی کان شد از لعل سمندت منتقش. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 33). - منتقش گردیدن (گشتن) ، نقش شدن. نقش پذیرفتن: از ثریا منتقش گشت این بزرگی تا ثری وز سراندیب این حکایت گفته شد تا قیروان. فرخی. پیش از آنکه لوح خاطر به صورت فکری یا ذکری که به غیر حق تعلق دارد مصور و منتقش گردد صورت ذکر الهی... نقش نگین دل گردانند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 311). نفس بواسطۀ حسن تربیت ابرار... به نقوش آثار خیر منتقش گردد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 340). ، کنده کاری شده. قلم کاری شده. (از ناظم الاطباء)
آنکه بر نگین نقش کردن فرماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). ، خار از پای برآورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه خار از پای برمی آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر پای بر زمین زننده که در آن خار درآمده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). شتری که سپل برزمین می زند از جهت چیزی که در سپل آن فرورفته باشد. و منه قولهم لطمه لطمهالمنتقش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیرون آورنده، برگزینندۀ چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاش شود
آنکه بر نگین نقش کردن فرماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). ، خار از پای برآورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه خار از پای برمی آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر پای بر زمین زننده که در آن خار درآمده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). شتری که سپل برزمین می زند از جهت چیزی که در سپل آن فرورفته باشد. و منه قولهم لطمه لطمهالمنتقش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیرون آورنده، برگزینندۀ چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاش شود