ناقۀ به شده از بیماری. (ناظم الاطباء). بهبودیافته. سالم. خوش و سرزنده: سیمجوری چون به قهستان بیاسود و از نکبت منتعش شد به پوشنج رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 198). با فلک گفتم کجا دانی پناهی آن چنانک بخت افتاده شود در سایۀ او منتعش. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 34). جز از آن میوه که باد اندازدش من نچینم از درخت منتعش. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 163). ، آنکه نگاه می دارد پای را در لغزش. (ناظم الاطباء) ، آنکه پس از افتادن برمی خیزد و بلند می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتعاش شود