جدول جو
جدول جو

معنی منبعق - جستجوی لغت در جدول جو

منبعق(مُمْ بَ عِ)
باران سخت فروریزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابر بسیارباران. (ناظم الاطباء) ، زیاده گویی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پرحرف. پرگو. (از ناظم الاطباء) ، ناگاه به سخن درآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، جوانمرد و سخی. (ناظم الاطباء). رجوع به انبعاق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منبعث
تصویر منبعث
برانگیخته شده، برخاسته، نشات گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبع
تصویر منبع
اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
فرهنگ فارسی عمید
(مُمْ بَ ثِ)
شکافته. دریده. رخنه پیدا کرده. از هم شکافته. در هم شکسته. منثلم: گریبان روزگار از این حادثه چاک و سد سیلاب حوادث در این بلیه منبثق و یکسان با خاک. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444). رجوع به انبثاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَق ق)
کفته شده و شکافته شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ابر پراکنده و ازهم واشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انعقاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُمْ بَ عِ)
برانگیخته شونده. (غیاث) (آنندراج). برانگیخته شده. (ناظم الاطباء). برانگیخته: وقار آن بود که نفس در وقتی که منبعث باشد به سوی مطالب آرام نماید. (اخلاق ناصری). یکی آنکه منبعث باشد به سوی جذب نفعی، دیگری آنکه منبعث باشد به سوی دفع ضرری. (اخلاق ناصری). باید که به جملگی قوای خود منبعث شود بر آنکه حیات الهی بیابد. (اخلاق ناصری). چه، شایدکه بعد از آن دواعی عزیمت در او منبعث شوند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 229) ، ناشی شونده. نشأت یابنده: پس هر نوع را که از جنس منبعث وبر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایرۀ علی حده آوردن وجهی ندارد. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 66).
- منبعث شدن، نشأت یافتن. ناشی شدن: جان مردم سه حقیقت است به سه عضو از اعضاء رئیسه قایم، یکی روح طبیعی که از جگر منبعث شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 97). معلوم شود که این بیت بر کدام وزن خواهد آمد و از کدام بحر منبعث خواهد شد. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 24).
، فرستاده شده. مبعوث گشته، روان شده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
بر انگیخته، بر خاسته بر انگیخته، نشات یابنده ناشی: (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد) (المعجم. مد. چا. 66: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعق
تصویر مبعق
بیابان درندشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبع
تصویر منبع
چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
((مُ بَ عِ))
برانگیخته شده، مبعوث گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
((مَ بَ))
سرچشمه، جای بیرون آمدن آب، جمع منابع، محل پیدایش چیزی، منشأ، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
آبشخور، بن مایه، سرچشمه
فرهنگ واژه فارسی سره
برانگیخته، نشات گرفته، ناشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از منبع
تصویر منبع
مصدرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منبع
تصویر منبع
Source
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منبع
تصویر منبع
source
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منبع
تصویر منبع
источник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منبع
تصویر منبع
מָקוֹר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منبع
تصویر منبع
fonte
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منبع
تصویر منبع
উৎস
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منبع
تصویر منبع
ماخذ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منبع
تصویر منبع
แหล่งที่มา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
chanzo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منبع
تصویر منبع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منبع
تصویر منبع
来源
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منبع
تصویر منبع
출처
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منبع
تصویر منبع
źródło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منبع
تصویر منبع
sumber
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
स्रोत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fonte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
Quelle
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fuente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
bron
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
джерело
دیکشنری فارسی به اوکراینی