جدول جو
جدول جو

معنی مناکید - جستجوی لغت در جدول جو

مناکید(مَ)
جمع واژۀ نکد و نکد و نکد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قوم مناکید، گروه بدفال دشوارخوی. (ناظم الاطباء). رجوع به نکد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آناهید
تصویر آناهید
(دخترانه)
آناهیتا، الهه آب، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران، بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناقید
تصویر عناقید
عنقودها، خوشه های انگور، خوشه ها، جمع واژۀ عنقود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
اشعاری که در محافل برای یکدیگر می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمناکی
تصویر غمناکی
غمناک بودن، حالت غمناک، اندوهناکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
مقلادها، کلیدها، جمع واژۀ مقلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب). باقیمانده های دیه ها. گویا جمع واژۀ امکود باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دوالها که بدان کوهۀ زین بندند. (منتهی الارب، مادۀ وک د) (آنندراج). بندهایی که بدان جزءپیشین پالان شتر را به هم می بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منجاد. (ناظم الاطباء). رجوع به منجاد شود، جمع واژۀ منجد. (ناظم الاطباء). رجوع به منجد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خراب و بدحالان و سختی رسیدگان و این جمعمنکوب است. (غیاث) (آنندراج). رجوع به منکوب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منکر، به معنی زیرک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به منکر شود، جمع واژۀ منکور، و آن ضد معروف است. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) ، منکرات. گویند: ’هم یرکبون المنکرات و المناکیر’. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
جمع انشوده، سرودها جمع انشوده اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند سرودها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغارید
تصویر مغارید
جمع مغرود، چتر دیوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیب
تصویر مناکیب
جمع منکوب، سختی رسیدگان: ویرانی یافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناجیح
تصویر مناجیح
جمع منجح، پیروز مندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
زمان و مکان اقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقائید
تصویر مقائید
جمع مقید، بستنگاهان بند شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان ویسداران جمع ملاک درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
ناهید و ستاره زهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافید
تصویر مثافید
به گونه رمن آسترها پوشیده ها نهانیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاید
تصویر متکاید
همفریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنادید
تصویر قنادید
روش راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناقید
تصویر عناقید
جمع عنقاد عنقود، خوشه ها خوشه های انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیر
تصویر مناکیر
جمع منکر، زیرکان جمع منکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران و بزرگان، اشراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
ناهید، زهره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
جمع انشوده، اشعاری که در مدح یکدیگر خوانند، سرودها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
((مَ))
جمع مسکین، بی نوایان، فقیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
((مَ))
جمع مقلد، کلیدها، گنجینه ها
فرهنگ فارسی معین
اندوهناکی، غمگین
دیکشنری اردو به فارسی