زین الدین عبدالرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الحدادی المناوی القاهری (952- 1031 هجری قمری). از علمای بزرگ دین است که در فنون دیگر نیز استاد بود. وی خور و خواب اندک داشت و بدان سبب بیمار و ناتوان شد و پسرش تاج الدین محمد تألیفات وی را استملا می کرد. وی را قریب به هشتاد تألیف و از آن جمله است: ’الجواهر المضیه فی الاّداب السلطانیه’، ’بغیهالمحتاج فی معرفه اصول الطب و العلاج’، ’تاریخ الخلفاء’ و ’کنوزالحقائق’ در حدیث و ’غایه الارشاد الی معرفه احکام الحیوان و النبات’ و کتب دیگر. وی در قاهره درگذشت. (از اعلام زرکلی ص 519). رجوع به همین مأخذ و معجم المطبوعات ج 2 ص 1798 شود
زین الدین عبدالرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الحدادی المناوی القاهری (952- 1031 هجری قمری). از علمای بزرگ دین است که در فنون دیگر نیز استاد بود. وی خور و خواب اندک داشت و بدان سبب بیمار و ناتوان شد و پسرش تاج الدین محمد تألیفات وی را استملا می کرد. وی را قریب به هشتاد تألیف و از آن جمله است: ’الجواهر المضیه فی الاَّداب السلطانیه’، ’بغیهالمحتاج فی معرفه اصول الطب و العلاج’، ’تاریخ الخلفاء’ و ’کنوزالحقائق’ در حدیث و ’غایه الارشاد الی معرفه احکام الحیوان و النبات’ و کتب دیگر. وی در قاهره درگذشت. (از اعلام زرکلی ص 519). رجوع به همین مأخذ و معجم المطبوعات ج 2 ص 1798 شود
چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). عطا دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطا دادن. بخشش کردن. (از ناظم الاطباء). چیزی به کسی دادن یا دست به سوی کسی درازکنان چیزی به او دادن. (از اقرب الموارد) ، آن است که شیخ، کتاب مورد سماع رابه دست خویش به کسی دهد و گوید تو از جانب من اجازۀ روایت مندرجات آن را داری و تنها به دادن کتاب کفایت نکند. (از تعریفات جرجانی). در علم درایه نوعی ازتحمل حدیث است (مقرون به اجازه و غیرمقرون به اجازه) و صور مختلف دارد مانند اینکه شیخ اجازۀ نسخه ای از احادیث مورد روایت خویش را به طالب تحمل حدیث بدهدتا او آنها را روایت کند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). عطا دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطا دادن. بخشش کردن. (از ناظم الاطباء). چیزی به کسی دادن یا دست به سوی کسی درازکنان چیزی به او دادن. (از اقرب الموارد) ، آن است که شیخ، کتاب مورد سماع رابه دست خویش به کسی دهد و گوید تو از جانب من اجازۀ روایت مندرجات آن را داری و تنها به دادن کتاب کفایت نکند. (از تعریفات جرجانی). در علم درایه نوعی ازتحمل حدیث است (مقرون به اجازه و غیرمقرون به اجازه) و صور مختلف دارد مانند اینکه شیخ اجازۀ نسخه ای از احادیث مورد روایت خویش را به طالب تحمل حدیث بدهدتا او آنها را روایت کند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
با کسی به خواب نورد کردن و با کسی بخفتن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن به خواب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نبرد کردن با هم در خواب شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی به خواب نورد کردن و با کسی بخفتن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن به خواب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نبرد کردن با هم در خواب شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سازی است. (فرهنگ رشیدی). سازی است که مطربان نوازند. (برهان قاطع). صاحب آنندراج بجای واو دال آورده است و ظاهراً واو صحیح است، نام بازیی است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از بازیها است. (برهان قاطع). ارجوحه لوکانی. نرموره. (مقدمه الادب زمخشری)
سازی است. (فرهنگ رشیدی). سازی است که مطربان نوازند. (برهان قاطع). صاحب آنندراج بجای واو دال آورده است و ظاهراً واو صحیح است، نام بازیی است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از بازیها است. (برهان قاطع). اُرجوحَه لوکانی. نرموره. (مقدمه الادب زمخشری)
با چیزی واکوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را گرفتن در کارزار و مروسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - امثال: ناوص الحره ثم سالمها، در حق شخصی گویند که مخالفت قومی کند و باز به سوی ایشان برگردد و رجوع کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
با چیزی واکوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را گرفتن در کارزار و مروسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - امثال: ناوص الحره ثم سالمها، در حق شخصی گویند که مخالفت قومی کند و باز به سوی ایشان برگردد و رجوع کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
قصبه و بندری است از بخش گناوۀ شهرستان بوشهر. مختصات جغرافیایی آن عبارت است از طول 50 درجه و 31 دقیقه از گرینویچ، عرض 29 درجه و 35 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا بطور متوسط 5 متر. این قصبه در شمال باختری بندر بوشهر واقع شده وفاصله آن تا بندر مزبور از راه خشکی (بوشهر، برازجان و گناوه) 156000 گز است. هوای آن گرم مرطوب و مالاریائی است. آب مشروبی آن از باران و چاه تأمین میشود. سکنۀ قصبه مطابق آخرین آمار 2235 تن و شغل اهالی تجارت، کسب، صید ماهی، باربری دریایی و زراعت است. بعلاوه قایقهای بزرگ باری را تعمیر میکنند. از ادارات دولتی بخشداری، شهربانی، دارایی، پست و تلگراف، گمرک و گارد مسلح، مرزبانی، ژاندارمری، بهداری و حدود یکصد باب دکان و یک دبستان در قصبه وجود دارد. همچنین ساختمانهای قدیمی شرکت سابق نفت و مخازن نفت خام که فعلاً مورد استفاده نیست موجود میباشد. قصبه در حدود1000 گز از دریا فاصله دارد. لنگرگاه برای کشتی در دوهزارگزی ساحل است، ولی کرجیها تا 100متری ساحل میتوانند نزدیک شوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
قصبه و بندری است از بخش گناوۀ شهرستان بوشهر. مختصات جغرافیایی آن عبارت است از طول 50 درجه و 31 دقیقه از گرینویچ، عرض 29 درجه و 35 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا بطور متوسط 5 متر. این قصبه در شمال باختری بندر بوشهر واقع شده وفاصله آن تا بندر مزبور از راه خشکی (بوشهر، برازجان و گناوه) 156000 گز است. هوای آن گرم مرطوب و مالاریائی است. آب مشروبی آن از باران و چاه تأمین میشود. سکنۀ قصبه مطابق آخرین آمار 2235 تن و شغل اهالی تجارت، کسب، صید ماهی، باربری دریایی و زراعت است. بعلاوه قایقهای بزرگ باری را تعمیر میکنند. از ادارات دولتی بخشداری، شهربانی، دارایی، پست و تلگراف، گمرک و گارد مسلح، مرزبانی، ژاندارمری، بهداری و حدود یکصد باب دکان و یک دبستان در قصبه وجود دارد. همچنین ساختمانهای قدیمی شرکت سابق نفت و مخازن نفت خام که فعلاً مورد استفاده نیست موجود میباشد. قصبه در حدود1000 گز از دریا فاصله دارد. لنگرگاه برای کشتی در دوهزارگزی ساحل است، ولی کرجیها تا 100متری ساحل میتوانند نزدیک شوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
در فرهنگ شعوری آمده است بفتح نون و واو و اخفاءهاء بمعنی توکل است. استاد عنصری راست: سرکه باشدچو کشته پرکنه را دور باشد پناوه ترسنه را این بیت در لغت نامۀ اسدی برای لفظ کیسنه شاهد آمده است و می نویسدکیسنه ریسمان بر دوک پیچیده بود چون خایه و در نسخۀ دیگر از همین لغت نامه کیسنه ریسمان بر دوک پیچیده بود بر مثال خایه و دوپخچه و دوبخچه همین بود و در حاشیۀ یکی از نسخ همین لغت نامه کیسنه، ریسمان بر دوک پیچیده و چون خایه گردانیده وقت حاجت از او باز کنند عنصری گوید: سر که تابد (شاید یابد؟) گسسته کیسنه را دور باشد بتاوه گرسنه را. و در نسخه ای نیک باید گرسنه را. معنی توکلی را که صاحب فرهنگ شعوری بلفظ پناوه میدهد در شعر مذکور بهیچ وجه محل ندارد و معنی مجموع مصراع دوم را نیز نمی توان فهمید شاید معنی این باشد که فاصله میان تاوه و گرسنه هر قدر کوتاه برای شخص گرسنه دور باشد لکن این معنی نیز با مصراع اول تناسب ندارد اگر مقدم و مؤخر این شعر پیدا میشد شاید معنی بدست می آمد
در فرهنگ شعوری آمده است بفتح نون و واو و اخفاءهاء بمعنی توکل است. استاد عنصری راست: سِرکه باشدچو کشته پرکنه را دور باشد پناوه ترسنه را این بیت در لغت نامۀ اسدی برای لفظ کیسنه شاهد آمده است و می نویسدکیسنه ریسمان بر دوک پیچیده بود چون خایه و در نسخۀ دیگر از همین لغت نامه کیسنه ریسمان بر دوک پیچیده بود بر مثال خایه و دوپخچه و دوبخچه همین بود و در حاشیۀ یکی از نسخ همین لغت نامه کیسنه، ریسمان بر دوک پیچیده و چون خایه گردانیده وقت حاجت از او باز کنند عنصری گوید: سر که تابد (شاید یابد؟) گسسته کیسنه را دور باشد بتاوه گرسنه را. و در نسخه ای نیک باید گرسنه را. معنی توکلی را که صاحب فرهنگ شعوری بلفظ پناوه میدهد در شعر مذکور بهیچ وجه محل ندارد و معنی مجموع مصراع دوم را نیز نمی توان فهمید شاید معنی این باشد که فاصله میان تاوه و گرسنه هر قدر کوتاه برای شخص گرسنه دور باشد لکن این معنی نیز با مصراع اول تناسب ندارد اگر مقدم و مؤخر این شعر پیدا میشد شاید معنی بدست می آمد
شهری است نزدیک چین که غلامان خوبروی از آنجا آرند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 137). شهری است در ملک چین لیک صاحب قاموس گفته که مناذر نام دو شهر است در اهواز که یکی را صغری و یکی را کبری گویند و چون مناور مسموع نشده شاید که مناذر را به تصحیف چنین خوانده اند، لیکن احتمال دارد که مناور در ملک چین باشد منسوب به خوبرویان و غیرمناذر اهواز باشد. (فرهنگ رشیدی). شهری است نزدیک به شهر ختن و بعضی چین گفته اند. (برهان). شهری است به ترکستان قریب به ختا و چین. (آنندراج). نام شهری در تاتارستان. (ناظم الاطباء) : ای حورفش بتی که چو بینند روی تو گویند خوبرویان ماه مناوری. خسروی. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 137). ، نام بتخانه ای هم هست. (برهان) (از ناظم الاطباء)
شهری است نزدیک چین که غلامان خوبروی از آنجا آرند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 137). شهری است در ملک چین لیک صاحب قاموس گفته که مَناذِر نام دو شهر است در اهواز که یکی را صغری و یکی را کبری گویند و چون مناور مسموع نشده شاید که مناذر را به تصحیف چنین خوانده اند، لیکن احتمال دارد که مناور در ملک چین باشد منسوب به خوبرویان و غیرمناذر اهواز باشد. (فرهنگ رشیدی). شهری است نزدیک به شهر ختن و بعضی چین گفته اند. (برهان). شهری است به ترکستان قریب به ختا و چین. (آنندراج). نام شهری در تاتارستان. (ناظم الاطباء) : ای حورفش بتی که چو بینند روی تو گویند خوبرویان ماه مناوری. خسروی. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 137). ، نام بتخانه ای هم هست. (برهان) (از ناظم الاطباء)
کیفر دادن، از پشت آمدن، پستاگذاری بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
کیفر دادن، از پشت آمدن، پستاگذاری بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی
مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی