جدول جو
جدول جو

معنی مناصره - جستجوی لغت در جدول جو

مناصره
(عَ)
یاری کردن یکدیگر را. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به مناصرت و مناصر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منافره
تصویر منافره
از هم نفرت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناصفه
تصویر مناصفه
دو نیمه کردن، دو قسمت کردن، دو بخش کردن مال یا چیز دیگر با کسی
به مناصفه: نصف نصف، به طور مساوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناظره
تصویر مناظره
در امری با هم بحث و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
در بندان، در حصار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباصره
تصویر مباصره
دید بانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاصره
تصویر معاصره
معاصرت در فارسی: همزمانی همروز گاری
فرهنگ لغت هوشیار
منافرت در فارسی: تبار نازی تبار ستیزی ستیز در تبار و نژاد داوری کردن با هم در حسب و نسب افتخارکردن، داوری در حسب و نسب: (اکنون چون میخواهی ساخته باش این مناظره و منافره رالله) (مرزبان نامه. . 1317 ص 97)
فرهنگ لغت هوشیار
مناظرت و مناظره در فارسی: نگر گویی برخی این واژه مناظره را با ستیهیدن برابر دانسته اند. مناظره آن است که هر یک از گویندگان نگر خود را در باره چیزی باز می گوید در کاویدن مباحثه و مجادله کردن ستیهیدن، مانند شدن، مباحثه و مجادله: (اکنون چون چنین میخواهی ساخته باش این مناظره و منافره رالله) (جوامع الحکایات 97: 1) جمع مناظرات توضیح عبارتست از توجه متخاصمین در اثبات نظر خود در مورد حکمی از احکام و نسبتی از نسبتها برای آشکار کردن حق و صواب
فرهنگ لغت هوشیار
مناصفه و مناصفت در فارسی: دو نیمگی دو نیمه کردن دو بخش کردن نیما نیم کردن، دو نیمگی
فرهنگ لغت هوشیار
مناصحه و مناصحت در فارسی: پند گویی نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
فرهنگ لغت هوشیار
مناکرت در فارسی: زیرکانه جنگیدن کار زار کردن با هم جنگیدن، عبارت ازین است که کوکب روزی اندر خانه کوکب شبی باشد و خداوند خانه اندر برج کوکب روزی یا کوکب شبی اندر خانه کوکب روزی و خداوند خانه اندر برج کوکب شبی (التفهیم. 485)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصره
تصویر مخاصره
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناصفه
تصویر مناصفه
((مُ صَ فَ یا ص فِ))
دو نیمه کردن، دو بخش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناظره
تصویر مناظره
((مُ ظَ رَ یا رِ))
با یکدیگر بحث و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناکره
تصویر مناکره
((مُ کَ رَ یا کِ رِ))
با هم جنگیدن، کارزار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
((مُ ص رِ))
گرداگرد کسی یا جایی را گرفتن و راه را بر آن بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناظره
تصویر مناظره
گفتاورد، گفتمان، همنگری، نگرگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
Encirclement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
encerclement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
포위
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
kuşatma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
pengepungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
ঘেরাও
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
घेराव
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
accerchiamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
cerco
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
cercado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
belegering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
оточення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
окружение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
oblężenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
Einkreisung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
מצור
دیکشنری فارسی به عبری