جدول جو
جدول جو

معنی مناصحه - جستجوی لغت در جدول جو

مناصحه
مناصحه و مناصحت در فارسی: پند گویی نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناصحت
تصویر مناصحت
نصیحت کردن، اندرز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناطحه
تصویر مناطحه
شاخ زدن به یکدیگر، کنایه از پیکار کردن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منافحه
تصویر منافحه
جنگ رو با روی
فرهنگ لغت هوشیار
مناطحت در فارسی: شاخ زنی، پس زدن شاخ زدن بیکدیگر، دفع کردن، شاخ زنی، دفع مدافعه: (و بی مناطحه و مقابله از محامات ثغر اسلام و محافظت بیضه ملک تفادی نمودند) (المعجم. مد. چا. 5: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناضحه
تصویر مناضحه
دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مناصفه و مناصفت در فارسی: دو نیمگی دو نیمه کردن دو بخش کردن نیما نیم کردن، دو نیمگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناصحت
تصویر مناصحت
نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکحه
تصویر مناکحه
مناکحت در فارسی: زن بردن زن کردن، پیوند زنا شویی، خود کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناطحه
تصویر مناطحه
((مُ طَ حَ یا طِ حِ))
شاخ زدن به یکدیگر، دفع کردن، شاخ زنی، دفع، مدافعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناصفه
تصویر مناصفه
((مُ صَ فَ یا ص فِ))
دو نیمه کردن، دو بخش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناصحت
تصویر مناصحت
((مُ ص حَ))
همدیگر را نصیحت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناصفه
تصویر مناصفه
دو نیمه کردن، دو قسمت کردن، دو بخش کردن مال یا چیز دیگر با کسی
به مناصفه: نصف نصف، به طور مساوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناصح
تصویر مناصح
نصیحت کننده، پنددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناصح
تصویر مناصح
پند گوی، پندنده، نصیحت کننده، پند دهنده: (... و استرضا جوانب از موالف و مجانب و اقارب و اباعد... و مناطق و مناصح... باتمام رسانید) (مرزبان نامه. . 1317 ص 180)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناصح
تصویر مناصح
((مُ ص))
نصیحت کننده، پند دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
رزم، دشمنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مناظره
تصویر مناظره
گفتاورد، گفتمان، همنگری، نگرگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منازعه
تصویر منازعه
ستیز، درگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منازعه
تصویر منازعه
خصومت کردن، ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منافسه
تصویر منافسه
رقابت کردن، هم چشمی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناظره
تصویر مناظره
در امری با هم بحث و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطارحه
تصویر مطارحه
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباصره
تصویر مباصره
دید بانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناصح
تصویر متناصح
یکدیگر را پند دهنده و نصیحت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاصره
تصویر محاصره
در بندان، در حصار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مخاصمت و مخاصمه در فارسی کینه ورزی دشمنی، پیکار پیکار کردن خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن: و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد، پیکار کردن جمع مخاصمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصره
تصویر مخاصره
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار