- مناصحه
- مناصحه و مناصحت در فارسی: پند گویی نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
معنی مناصحه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نصیحت کردن، اندرز دادن
شاخ زدن به یکدیگر، کنایه از پیکار کردن، نبرد کردن
جنگ رو با روی
مناطحت در فارسی: شاخ زنی، پس زدن شاخ زدن بیکدیگر، دفع کردن، شاخ زنی، دفع مدافعه: (و بی مناطحه و مقابله از محامات ثغر اسلام و محافظت بیضه ملک تفادی نمودند) (المعجم. مد. چا. 5: 1)
دور کردن
مناصفه و مناصفت در فارسی: دو نیمگی دو نیمه کردن دو بخش کردن نیما نیم کردن، دو نیمگی
نصیحت کردن اندرز دادن، اندرز گویی
مناکحت در فارسی: زن بردن زن کردن، پیوند زنا شویی، خود کاری
دو نیمه کردن، دو قسمت کردن، دو بخش کردن مال یا چیز دیگر با کسی
به مناصفه: نصف نصف، به طور مساوی
به مناصفه: نصف نصف، به طور مساوی
نصیحت کننده، پنددهنده
پند گوی، پندنده، نصیحت کننده، پند دهنده: (... و استرضا جوانب از موالف و مجانب و اقارب و اباعد... و مناطق و مناصح... باتمام رسانید) (مرزبان نامه. . 1317 ص 180)
رزم، دشمنی
گفتاورد، گفتمان، همنگری، نگرگویی
ستیز، درگیری
خصومت کردن، ستیزه کردن
رقابت کردن، هم چشمی کردن
در امری با هم بحث و گفتگو کردن
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
دید بانی
یکدیگر را پند دهنده و نصیحت کننده
در بندان، در حصار گرفتن
مخاصمت و مخاصمه در فارسی کینه ورزی دشمنی، پیکار پیکار کردن خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن: و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد، پیکار کردن جمع مخاصمات
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن