- منازعین
- جمع منازع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
معنی منازعین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع متنازع، همستیزان جمع متنازع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مبایع، خریداران جمع مبایع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) خرید کنندگان خریداران
جمع مدافع، پسسیماران پافنداران جمع مدافع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مسارع، شتابندگان پیشدستان جمع مسارع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مشایع، پس آیندگان بدرهه کنندگان جمع مشایع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : صف مشایعین بسیار طویل بود
جمع ملازم، کارپاسان، همراهان، پیشیاران
جمع منافق، ابلوکان، دو زبانان، ماخان
جمع مناظر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع منازعه، ستیزه ها جمع منازعه
ستیز، درگیری
آنچه معین و مشخص نباشد
خصومت کردن، ستیزه کردن
دارای ناز، نازک اندام، خوش اندام، لطیف، دلربا
میزان ها، مقیاس ها، معیارها، اندازه ها، مقدارها، سالم ها، سرحال ها، ترازوها، جمع واژۀ میزان
جمع ملعون، گجستگان جمع ملعون: (مقتدای لشکر شیاطین و پیشوای جنود ملاعین بود) (مرزبان نامه 1317 ص 81) جمع ملعون، رانده و دور کرده از نیکی و رحمت
تازی گشته بنگرید به ماگنت مغنیسیا
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
جمع منجون، دو لاب ها
جمع موزع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع ماعون، مانه ها، کاچار ها، اسباب و لوازم خانه
جمع میزان، ترازو ها سنجه ها اندازه ها جمع میزان
دارنده نازنازکننده، لطیف و ظریف (صفت معشوق) : گر بر سر چشم مانشینی نازت بکشم که نازنینی. (گلستان. قر. 40)، دوست داشتنی گرامی: و گر دل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد بدو تاوان. (فرخی لغ)، بناز و نعمت پرورده: فریاد از ان زمان که تن نازنین ما بر بستر هوان فتد و ناتوان شود. (سعدی لغ)، با ارزش نفیس گرانبها، معشوق ظریف: نازنینان مناخ مرد چراغ دل من همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشاییدخ (خاقانی لغ)
چیزی که محقق و معین نباشد
ملعون ها، راندگان و دور شدگان از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده ها، جمع واژۀ ملعون
Indeterminate
indeterminado
indeterminado