جدول جو
جدول جو

معنی مناتن - جستجوی لغت در جدول جو

مناتن
(مَ تِ)
مواضع بوهای بد. واحد آن منتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منتن
تصویر منتن
گندیده و بدبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منات
تصویر منات
پول رایچ روسیه، برابر با صد کوپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگاتن
تصویر مگاتن
واحدی برای اندازه گیری وزن، معادل یک میلیون تن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منان
تصویر منان
منت گذارنده، بسیار نیکویی کننده و بخشنده، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
نویسندۀ متن. مقابل شارح و محشی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فاعل و در اصطلاح مؤلفین: واضعالاصل. یقال ’الشارح خطاء الماتن’. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
یک نوع پولی که معادل یک صد کوپک است. (ناظم الاطباء). مسکوکی سیمین روس را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام بتی در عرب که هذیل و خزانه که هر دو قبیله ای است از عرب آن را می پرستیدند. (غیاث). بت قبایل اوس و خزرج و غسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ بنیاد فرهنگ ص 40) :
همچنان کو گفت می گوید سخن
دیو در عزی و لات اندر منات.
ناصرخسرو.
هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم
در هزل و جد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 375).
گرچه هر دو ز جبلّت سنگند
فرق باشد ز منی تا به منات.
خاقانی.
کی برند آب درمنه بر لب آب حیات
کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22).
بتی دیدم از عاج در سومنات
مرصع چو در جاهلیت منات.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ نا)
بسیار نعمت دهنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیکی کننده و نعمت دهنده. (غیاث) (آنندراج) ، منت برنهنده. (مهذب الاسماء). منت نهنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث) (آنندراج). آنکه چیزی نبخشد مگر آنکه منت نهد و بخششهای خود را برشمارد و آن مذموم است. مؤنث آن منانه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ نا)
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء). یکی از نامهای باری تعالی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکی از اسماء حق تعالی. (غیاث). یکی از اسماء حسنی ̍ است. (از اقرب الموارد) : فرمان ملک منان چنان است که ولد خود را قربان کنی. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 53)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ / تُ / مِ تِ)
بدبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گنده. بدبو. (از غیاث) (از آنندراج). بویناک. گنده. گندا. متعفن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
تثنیۀ منه. (ناظم الاطباء). رجوع به منه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منثان. منتانه (به فارسی نیم تن... با تقدیم و تأخیر حروف) ژاکت از ماهوت گلدوزی شده و در تابستان مخلوطی از ابریشم و کتان با آستین بلند بدون دکمه: محبوبی لابس منتانه. آنجا که... اعلام کرده که این از ایتالیائی گرفته شده است نادرست است. (از دزی ج 2 ص 617)
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ)
مناتح العرق، جایهای برآمدن عرق. (منتهی الارب) (از آنندراج). ج منتح به معنی محل خروج عرق از پوست: نتح العرق من مناتحه، ای رشح من مراشحه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منتین، به معنی ناخوشبوی. (آنندراج). جمع واژۀ منتین. گویند: قوم مناتین. (منتهی الارب). جمع واژۀ منتین. گویند: رجال و آباط مناتین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
دورشده. (ناظم الاطباء). دورشونده، به نهایت دورکننده. (منتهی الارب). رجوع به مماتنهشود، شدید. یقال: سار سیراً مماتناً، ای شدیداً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، درنگ و تأخیر کننده در وام. (منتهی الارب). بدبده. بدحساب. آنکه در ادای دین درنگ و تأخیر می کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مماتنه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تُ)
مورخ و یکی از کاهنان بزرگ مصر و معاصر بطلمیوس اول بود (قرن سوم پیش از میلاد و اوایل قرن چهارم) و در ایجاد هم آهنگی و اتحاد بین مذهب یونانیها و مصریهای قدیم کمکهای معنوی بسیار به وی کرد و بر اثر آن پرستشی ایجاد شد که به پرستش ’شاراپیش’ معروف گردید. تصور می کنند که اسم این مورخ مصری ’مرن تخوتی’ بوده یعنی محبوب رب النوع مصری که ’تت’ نام داشت. از کتاب این مورخ اکنون فقط قسمتهایی باقی مانده است. بعدها وقایعنگاران مسیحی و یهودی از نوشته های او استفاده کرده و مخصوصاً یهودیها آن را خلاصه کرده اند. این خلاصه حاوی فهرست تمام سلسله های فراعنۀ مصراست از اعصار قبل از تاریخ تا تسخیر ثانوی مصر به دست ایرانیها یعنی زمان اردشیر سوم هخامنشی. ’مانتن’ سی سلسله را با تعیین سنوات سلطنت آنها ذکر و تاریخ مصر را به سه قسمت تقسیم کرده است باید در نظر داشت که بعض اسناد مصری که بر اثر اکتشافات بدست آمده همه نوشته های او را تأیید نمی کند با این همه اطلاعاتی، مخصوصاً اطلاعاتی که راجع به دورۀ هخامنشی می دهد مفید و گرانبها است. (از ایران باستان ص 75). و رجوع به همین مأخذ ص 70، 74، 963، 1131، 1132 و 1134 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
واحد مناتن. (اقرب الموارد). رجوع به مناتن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ وَ)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود که در شهرستان هروآباد واقع است و 378 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منات
تصویر منات
شهر وای روسیه پول رایج روسیه برابر 100 کپک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتن
تصویر منتن
گنده بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
هنان (منت نهنده)، نیکی کننده بسیار نیکویی کننده، منت نهنده، یکی از صفات خدای تعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتن
تصویر ماتن
مقابل شارح و محشی، نویسنده متن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناتی
تصویر مناتی
منسوب به منات: (یک جفت دستبند سه مناتی و سینه ریز ده مناتی) (شام. 72)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منات
تصویر منات
((مَ))
نام بتی از بت های مورد پرستش بعضی از طوایف عرب پیش از اسلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منات
تصویر منات
پول رایج روسیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منان
تصویر منان
((مَ نّ))
بسیار نعمت دهنده
فرهنگ فارسی معین
بخشایشگر، بخشنده، منت گزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی گردن بند، نوعی سنگ قیمتی
فرهنگ گویش مازندرانی