- مناب
- نایب مناب، جانشین، قائم مقام، خلیفه
معنی مناب - جستجوی لغت در جدول جو
- مناب
- جانشین جانشین کسی شدن نیابت کردن، یا نایب من. جانشین قایم مقام
- مناب ((مَ))
- نیابت کردن، جانشین کسی شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبشخورها، بن مایه ها، سرچشمه ها
منبع ها، اصل ها، منشأها، مأخذ ها، جاهای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه ها، جمع واژۀ منبع
منبرها، کرسی های پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند، جمع واژۀ منبر
جمع منبع، سر چشمگان خاستان جمع منبع: (کشور ایران منابع زیر زمینی بسیار دارد)
جمع منبر، نه پایگان، بسپایگان، افرازان
جمع منبت، رستنگاهان جمع منبت
منبت ها، جاهای روییدن گیاه ها، رستنگاه ها، جمع واژۀ منبت
سرکار
آب تبلور
آخرآب، ته آب
دم بند ریسمانی که دم ستور یا اشتر به تنگ می بندد
ریسمان، کمند
یافتن
درخور، پسندیده
درگاه، آستانه خدا کرانه و بیگانه و غریب کرانه و بیگانه و غریب
مشک، بویه (عطر)
نادان گول
دراز شکم، دراز بد بختی
مال و دارایی، ثروت
رسن، ریسمان، رشتۀ کلفت
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
بازگشت کننده به سوی خدا
مقام، رتبه، پایه، شغل رسمی
منع کننده، بسیار بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، رادع،
بخیل، ممسک
بخیل، ممسک
پاسخ داده شده، کسی که قانع شده
شرطی که با یکدیگر می بندند، جناغ، برای مثال راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی - ۴۵۱)
پول رایچ روسیه، برابر با صد کوپک
خواب، خوابگاه، آنچه انسان در خواب ببیند
بیخ بازو و کتف، شانه، ناحیه و کرانۀ چیزی