بررسی و تشخیص، بررسی محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مالیات آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، بررسی درآمد کسبه و پیشه وران برای تشخیص مالیات آنان حسب موازین قانونی. بازدید
بررسی و تشخیص، بررسی محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مالیات آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، بررسی درآمد کسبه و پیشه وران برای تشخیص مالیات آنان حسب موازین قانونی. بازدید
در تازی نیامده ویزیتاری وا رسی ارزیابی باز دید تمییز تشخیص، رسیدگی تحقیق وارسی بازدید (فره)، ارزیابی مالیاتی: (تعدیل و ممیزی بسیاری از ممالک ایران... (بزمان ناصر الدین شاه)) (الماثرو الاثار 130) یا اداره ممیزی اداره ای در وزارت دارایی (مالیه) که وظیفه آن تعیین مقدار مالیات اراضی و املاک است
در تازی نیامده ویزیتاری وا رسی ارزیابی باز دید تمییز تشخیص، رسیدگی تحقیق وارسی بازدید (فره)، ارزیابی مالیاتی: (تعدیل و ممیزی بسیاری از ممالک ایران... (بزمان ناصر الدین شاه)) (الماثرو الاثار 130) یا اداره ممیزی اداره ای در وزارت دارایی (مالیه) که وظیفه آن تعیین مقدار مالیات اراضی و املاک است
ممیزه. مؤنث ممیز. تمیزدهنده و جداکننده خوب از زشت. (از ناظم الاطباء). - قوه ممیزه، قوه بازشناختن از یکدیگر. یکی از هشت خادم نفس نباتی است که کثیف غذا را از لطیف جدا می کند. قوه ای که چون غذا پخته شود، کثیف را از لطیف جداگرداند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). - هیئت ممیزه، گروهی که در وزارتخانه یا سازمانی برای تشخیص و بررسی امری و یا ارزیابی موضوعی به وجود می آید
ممیزه. مؤنث ممیز. تمیزدهنده و جداکننده خوب از زشت. (از ناظم الاطباء). - قوه ممیزه، قوه بازشناختن از یکدیگر. یکی از هشت خادم نفس نباتی است که کثیف غذا را از لطیف جدا می کند. قوه ای که چون غذا پخته شود، کثیف را از لطیف جداگرداند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). - هیئت ممیزه، گروهی که در وزارتخانه یا سازمانی برای تشخیص و بررسی امری و یا ارزیابی موضوعی به وجود می آید
تمیز داده شده و تشخیص داده شده. (ناظم الاطباء) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. (کلیله و دمنه). اهل پارس ممیزند به شجاعت و دلیری. (نامۀ تنسر). ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی چون در میان لشکر منصور رایتی. سعدی
تمیز داده شده و تشخیص داده شده. (ناظم الاطباء) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. (کلیله و دمنه). اهل پارس ممیزند به شجاعت و دلیری. (نامۀ تنسر). ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی چون در میان لشکر منصور رایتی. سعدی
تمیزکننده و جداکننده خوب را از زشت. (غیاث اللغات) (آنندراج). تمیزدهنده و جداکننده. بافراست و زیرک و دانا و فرق گذارنده. (ناظم الاطباء) : دل است و جان ممیز آدمی را کز این دو یافت بیشی و کمی را. ناصرخسرو. هرچند بیشمار مر او را فن است خوار است سوی مرد ممیز فنش. ناصرخسرو. نیست بازی با ممیزخاصه او که بود تمییز و عقلش غیب گو. مولوی. ، بررسی کننده محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مقدار آن. آنکه تمیز ارتفاع مزرعه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مأمورتشخیص مالیات. آنکه در ناحیتی از نواحی مالیاتی حسب موازین قانونی به تشخیص و مطالبه و وصول مالیات مأمور است. آنکه مقدار خراج معلوم دارد. - سرممیز، آنکه به کار چند ممیز نظارت دارد و حسب موازین قانونی در قسمتی از امور مالیاتی واجرای مقررات مربوط به تشخیص و وصول مالیات وظایفی برعهده دارد. - کمک ممیز، آنکه زیر دست ممیز و حسب دستور او به امور مالیاتی پردازد. - ممیز کل، آنکه بر چند حوزۀ مالیاتی و اعمال ممیزان و سرممیزان و کمک ممیزان نظارت دارد و وظایفی حسب موازین قانونی به عهدۀ اوست. ، بلیطفروش و مفتش بلیط در واگنها و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ویرگول. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، در ریاضیات خط کوتاه موربی است بدین شکل (/) که معمولاً در کسر اعشاری برای جدا کردن اعداد صحیح از اعداد کسری و اعشاری به کار می رود. رقم اول از سمت راست بعد از ممیز نمایندۀ یک دهم ها و عدد دوم نماینده یک صدم ها است، مثلاً 1/23 که خوانده می شود یک عدد صحیح و بیست و سه صدم (عدد دو مرتبۀ دهم و سه مرتبۀ صدم را نشان می دهد). نیز برای نشان دادن درصدبه کار رود با صفرهایی در بالا و پائین آن بدین شکل % مثلاً 5% خوانده می شود پنج درصد
تمیزکننده و جداکننده خوب را از زشت. (غیاث اللغات) (آنندراج). تمیزدهنده و جداکننده. بافراست و زیرک و دانا و فرق گذارنده. (ناظم الاطباء) : دل است و جان ممیز آدمی را کز این دو یافت بیشی و کمی را. ناصرخسرو. هرچند بیشمار مر او را فن است خوار است سوی مرد ممیز فنش. ناصرخسرو. نیست بازی با ممیزخاصه او که بود تمییز و عقلش غیب گو. مولوی. ، بررسی کننده محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مقدار آن. آنکه تمیز ارتفاع مزرعه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مأمورتشخیص مالیات. آنکه در ناحیتی از نواحی مالیاتی حسب موازین قانونی به تشخیص و مطالبه و وصول مالیات مأمور است. آنکه مقدار خراج معلوم دارد. - سرممیز، آنکه به کار چند ممیز نظارت دارد و حسب موازین قانونی در قسمتی از امور مالیاتی واجرای مقررات مربوط به تشخیص و وصول مالیات وظایفی برعهده دارد. - کمک ممیز، آنکه زیر دست ممیز و حسب دستور او به امور مالیاتی پردازد. - ممیز کل، آنکه بر چند حوزۀ مالیاتی و اعمال ممیزان و سرممیزان و کمک ممیزان نظارت دارد و وظایفی حسب موازین قانونی به عهدۀ اوست. ، بلیطفروش و مفتش بلیط در واگنها و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ویرگول. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، در ریاضیات خط کوتاه موربی است بدین شکل (/) که معمولاً در کسر اعشاری برای جدا کردن اعداد صحیح از اعداد کسری و اعشاری به کار می رود. رقم اول از سمت راست بعد از ممیز نمایندۀ یک دهم ها و عدد دوم نماینده یک صدم ها است، مثلاً 1/23 که خوانده می شود یک عدد صحیح و بیست و سه صدم (عدد دو مرتبۀ دهم و سه مرتبۀ صدم را نشان می دهد). نیز برای نشان دادن درصدبه کار رود با صفرهایی در بالا و پائین آن بدین شکل % مثلاً 5% خوانده می شود پنج درصد
طباشیر فرنگی. تباشیر فرنگی. (یادداشت مرحوم دهخدا). فرمول آن اکسید منیزیوم است. حاجی منیزی که به عنوان دارو به کار می رود کربنات قلیایی منیزیم است. منیزی سیال محلولی از بی کربنات منیزیم است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
طباشیر فرنگی. تباشیر فرنگی. (یادداشت مرحوم دهخدا). فرمول آن اکسید منیزیوم است. حاجی منیزی که به عنوان دارو به کار می رود کربنات قلیایی منیزیم است. منیزی سیال محلولی از بی کربنات منیزیم است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
منسوب به مویز. آنچه به مویز نسبت و تعلق دارد. از مویز. (از یادداشت مؤلف) ، شراب که از مویز سازندش. (از یادداشت مؤلف) : شراب مویزی آنچه از او صافی باشد مانند شراب ممزوج باشد. (نوروزنامه). و رجوع به مویز شود
منسوب به مویز. آنچه به مویز نسبت و تعلق دارد. از مویز. (از یادداشت مؤلف) ، شراب که از مویز سازندش. (از یادداشت مؤلف) : شراب مویزی آنچه از او صافی باشد مانند شراب ممزوج باشد. (نوروزنامه). و رجوع به مویز شود
ممیزه در فارسی مونث ممیز ویزیتار مونث ممیز، جمع ممیزات.: (نام مردمی بر آن قوت ممیزه اطلاق کنند که نیک از بد و صحیح از فاسد... بشناسد ) (مرزبان نامه. . 1317 ص 100) یا هیئت ممیزه. هیئتی که مامور تشخیص مدارک و حل فصل امور مربوط بیک موسسه باشد
ممیزه در فارسی مونث ممیز ویزیتار مونث ممیز، جمع ممیزات.: (نام مردمی بر آن قوت ممیزه اطلاق کنند که نیک از بد و صحیح از فاسد... بشناسد ) (مرزبان نامه. . 1317 ص 100) یا هیئت ممیزه. هیئتی که مامور تشخیص مدارک و حل فصل امور مربوط بیک موسسه باشد