پنهان داشته. (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون. رجوع به مکنون شود، جاریه مکنونه، دختر مستورۀ باپرده. (منتهی الارب). دختر مستور پردگی. (ناظم الاطباء) مکنونه. رجوع به مکنونه شود. - علوم مکنونه، علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن
پنهان داشته. (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون. رجوع به مکنون شود، جاریه مکنونه، دختر مستورۀ باپرده. (منتهی الارب). دختر مستور پردگی. (ناظم الاطباء) مکنونه. رجوع به مکنونه شود. - علوم مکنونه، علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن
تأنیث مسنون، زمینی که گیاه آن را خورده باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مسنونت. (آنندراج) ، مطابق حکم شرع. مسنونه. و رجوع به مسنونه شود مسنونه. رجوع به مسنونه شود
تأنیث مسنون، زمینی که گیاه آن را خورده باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مسنونت. (آنندراج) ، مطابق حکم شرع. مسنونه. و رجوع به مسنونه شود مسنونه. رجوع به مسنونه شود
مرد سست، مرد توانا. از اضداد است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد، بریده شده. قطعشده. (از ناظم الاطباء). مقطوع. (اقرب الموارد) : پر من بگشای تا بیرون پرم در حدیقۀ ذکر ناممنون پرم. مولوی (مثنوی). - اجر غیرممنون، پاداش ابدی و سرمدی و همیشگی. (ناظم الاطباء) : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیرممنون. (قرآن 8/41). - اجر ناممنون، اجر غیرممنون: بعداز این از اجر ناممنون بده هرکه خواهد گوهر مکنون بده. مولوی (مثنوی). ، نعمت داده شده و منت نهاده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). احسان کرده شده. (ناظم الاطباء). سپاسدار. سپاسگزار. سپاس پذیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). - غیرممنون، بی منت: کریمانه بخشی و منت نخواهی عطای کریمان بود غیرممنون. سوزنی. غیرممنون شناس بخشش او گرچه بخشش کند بغیر حساب. سوزنی. - ممنون شدن، منت دار شدن و احسان و نیکویی پذیرفتن. (ناظم الاطباء). - ممنون کردن، احسان و نیکویی کردن و منت نهادن. (ناظم الاطباء). - امثال: دارم و نمی دهم ممنون هم باش. (امثال و حکم ص 679)
مرد سست، مرد توانا. از اضداد است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد، بریده شده. قطعشده. (از ناظم الاطباء). مقطوع. (اقرب الموارد) : پر من بگشای تا بیرون پرم در حدیقۀ ذکر ناممنون پرم. مولوی (مثنوی). - اجر غیرممنون، پاداش ابدی و سرمدی و همیشگی. (ناظم الاطباء) : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیرممنون. (قرآن 8/41). - اجر ناممنون، اجر غیرممنون: بعداز این از اجر ناممنون بده هرکه خواهد گوهر مکنون بده. مولوی (مثنوی). ، نعمت داده شده و منت نهاده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). احسان کرده شده. (ناظم الاطباء). سپاسدار. سپاسگزار. سپاس پذیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). - غیرممنون، بی منت: کریمانه بخشی و منت نخواهی عطای کریمان بود غیرممنون. سوزنی. غیرممنون شناس بخشش او گرچه بخشش کند بغیر حساب. سوزنی. - ممنون شدن، منت دار شدن و احسان و نیکویی پذیرفتن. (ناظم الاطباء). - ممنون کردن، احسان و نیکویی کردن و منت نهادن. (ناظم الاطباء). - امثال: دارم و نمی دهم ممنون هم باش. (امثال و حکم ص 679)
مؤنث ممنوع: لا مقطوعه و لا ممنوعه. (قرآن 33/56). رجوع به ممنوع شود. - اراضی یا جزایر ممنوعه، آنجاها که رفتن و دیدن آن ممتنع و یا غیرممکن است: فاوقدوا ناراً فانسبک الفضه فعلموا انه معدن (ای ارض هذه الجزیره)... و مثل هذا فی البحر کثیر لایحصی جزائر ممنوعه لایعرفها البحریون فمنها ما لایقدرون علیه. (اخبار الصین و الهند ص 55)
مؤنث ممنوع: لا مقطوعه و لا ممنوعه. (قرآن 33/56). رجوع به ممنوع شود. - اراضی یا جزایر ممنوعه، آنجاها که رفتن و دیدن آن ممتنع و یا غیرممکن است: فاوقدوا ناراً فانسبک الفضه فعلموا انه معدن (ای ارض هذه الجزیره)... و مثل هذا فی البحر کثیر لایحصی جزائر ممنوعه لایعرفها البحریون فمنها ما لایقدرون علیه. (اخبار الصین و الهند ص 55)
هنیده، سپاسگزار، مرد سست، مرد توانا، از واژگان دو پهلو نعمت داده و منت نهاده: (... مراحم صاحبقران پاک اعتقاد خواست تربیت او بنوعی فرماید که مجموع اهل آن دیار ممنون منت باشند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 398: 2)
هنیده، سپاسگزار، مرد سست، مرد توانا، از واژگان دو پهلو نعمت داده و منت نهاده: (... مراحم صاحبقران پاک اعتقاد خواست تربیت او بنوعی فرماید که مجموع اهل آن دیار ممنون منت باشند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 398: 2)