- ممنوع
- بازداشته
معنی ممنوع - جستجوی لغت در جدول جو
- ممنوع
- منع شده، بازداشته شده
- ممنوع
- باز داشته، ناروا، منع شده، نهی شده: (... که بحکم شرع قتل او ممنوع بود حکم فرموده و بعد از سیاست پشیمان شد) (انوار سهیلی)
- ممنوع ((مَ))
- منع شده، بازداشته شده
- ممنوع
- Banned, Prohibitive
- ممنوع
- proibido, proibitivo
- ممنوع
- verboten, prohibitiv
- ممنوع
- zakazany
- ممنوع
- запрещенный , запретительный
- ممنوع
- заборонений , заборонний
- ممنوع
- verboden
- ممنوع
- prohibido, prohibitivo
- ممنوع
- interdit, prohibitif
- ممنوع
- vietato, proibitivo
- ممنوع
- प्रतिबंधित , प्रतिबंधात्मक
- ممنوع
- dilarang, melarang
- ممنوع
- yasak, yasaklayıcı
- ممنوع
- 금지된 , 금지적인
- ممنوع
- אסור , מגביל
- ممنوع
- 被禁止的 , 禁止的
- ممنوع
- 禁止された , 禁止的な
- ممنوع
- marufuku, zinazozuia
- ممنوع
- নিষিদ্ধ
- ممنوع
- محظورٌ , حظريٌّ
- ممنوع
- ممنوع , ممانعت کرنے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ممنوع، جمع ممنوعات
گوناگون
سپاسگزار، سپاس
آنچه به انواع و اقسام مختلف باشد، گوناگون
گوناگون شونده، گونه گونه
ساخته شده، صنیع
هنیده، سپاسگزار، مرد سست، مرد توانا، از واژگان دو پهلو نعمت داده و منت نهاده: (... مراحم صاحبقران پاک اعتقاد خواست تربیت او بنوعی فرماید که مجموع اهل آن دیار ممنون منت باشند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 398: 2)