جدول جو
جدول جو

معنی مملو - جستجوی لغت در جدول جو

مملو
سرشار، پر، لبریز، آکنده
تصویری از مملو
تصویر مملو
فرهنگ واژه فارسی سره
مملو
پر انبار ده آگنده پر کرده، پر آکنده
تصویری از مملو
تصویر مملو
فرهنگ لغت هوشیار
مملو
((مَ لُ وّ))
لبالب، انباشته شده
تصویری از مملو
تصویر مملو
فرهنگ فارسی معین
مملو
پر، آکنده
تصویری از مملو
تصویر مملو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مملوک
تصویر مملوک
برده بنده زر خرید در ملک آورده شده، بنده غلام: (شاها اگر بعرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و مسکین این درم) (حافظ. 225)، جمع ممالیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مملوح
تصویر مملوح
نمکسود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مملوء
تصویر مملوء
پر کرده، پر آکنده، چاییده سرما خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مملوک
تصویر مملوک
((مَ))
بنده، غلام، کنیز، جمع ممالیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مملوک
تصویر مملوک
بنده، برده، غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملو
تصویر تملو
پر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولو
تصویر مولو
نوعی ساز بادی که از شاخ میان تهی درست شده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مملخ
تصویر مملخ
شور کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مملح
تصویر مملح
شور کرده نمک داده شده. شور کننده. نمک ریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
شاخ آهویی باشد که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند، نایی که کشیشان مسیحی در کلیسا و دیر مینواختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مملح
تصویر مملح
((مُ مَ لِّ))
شور کننده، نمک ریزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مملح
تصویر مملح
((مُ مَ لَّ))
شور کرده، نمک داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مولو
تصویر مولو
شاخ دراز میان تهی که قلندران و جوکیان آن را با دهان می نوازند، نی که کشیشان در کلیسا نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممل
تصویر ممل
ملال آور، رنج آور، به ستوه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
خسته کننده تنگدل کننده ملال آور بیزارکننده یا اطناب ممل. تطویل کلام بحدی که ملال آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممل
تصویر ممل
((مُ مِ))
ملال آور، بیزار کننده
اطناب ممل: تطویل کلام به حدی که ملال آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مملو کردن
تصویر مملو کردن
آکندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مملو از بوی مشک
تصویر مملو از بوی مشک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
कस्तूरी जैसा
دیکشنری فارسی به هندی