- ممسوح
- مالیده و لمس شده، مساحت شده
معنی ممسوح - جستجوی لغت در جدول جو
- ممسوح
- دست مالیده، لاغر کم گوشت مسح شده دست مالیده، آنکه نصف روی وی برابر و مالیده باشد یعنی در آن چشم و ابرو نبود، بسیار دروغگوی
- ممسوح ((مَ))
- مسح شده، دست مالیده، بسیار دروغگو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستایش شده، ستوده شده
آنکه صورت وی برگردیده و زشت شده باشد، مسخ شده
نمکسود
سوده شده، دیوانه مرد دیوانه
درشت استخوان: مرد
لاغر سرین: اسپ، ویشتک (مسخ شده) انسانی که بصورت حیوان تبدیل شده، تبدیل شده (هر چیز)، آنکه صورت وی بصورتی بدتر و زشت تر بدل شده، فاع را از فاعلاتن مسلوخ خوانند - یعنی پوست بیرون کشیده - و بعضی عروضیان این زحاف را مسخ خوانده اند و جزو را ممسوخ گفته و این اسم بدین زحاف لایق تراست (المعجم. مد. چا. 40: 1)
ستوده ستایش شده مدح شده ستوده: (همه لطفی و همه همتی و پاک خرد چون تو ممدوحی و من جای دگر اینت خری) (سنائی. مصف. 331)، جمع ممدوحین
مالیدنی پرواسیدنی، جمع مسح، پلاس ها میانراه ها دارویی که بوسیله آن بدن را مسح کنند (بحرالجواهر) آنچه که بهنگام مالیدن آن ببدن در مالش مبالغه نکنند، جمع مسوحات
دروغگوی
بی چشم و ابرو