ویژگی چیزی که از حد و اندازه تجاوز کند، افراط کننده، از حد گذشته بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، بی اندازه، عدیده، موفّر، وافر، جزیل، متوافر، اورت، موفور، معتدٌ به، خیلی، غزیر، کثیر، درغیش، به غایت
ویژگی چیزی که از حد و اندازه تجاوز کند، افراط کننده، از حد گذشته بِسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، بی اَندازِه، عَدیدِه، مُوَفَّر، وافِر، جَزیل، مُتَوافِر، اُوِرت، مَوفور، مُعتَدٌ بِه، خِیلی، غَزیر، کَثیر، دَرغیش، بِه غایَت
آنکه بندد خریطه را به دوال. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خریطه را به دوال می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخراط شود، گوسفند یا ناقه که منجمد و با زرداب برآید شیر از پستان، بجهت نشستن بر زمین نمناک. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). ماده شتری که شیر منجمد و بازرداب از پستان وی برآید و کذا شاط مخرط. ج، مخارط و مخاریط. (از ناظم الاطباء)
آنکه بندد خریطه را به دوال. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خریطه را به دوال می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخراط شود، گوسفند یا ناقه که منجمد و با زرداب برآید شیر از پستان، بجهت نشستن بر زمین نمناک. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). ماده شتری که شیر منجمد و بازرداب از پستان وی برآید و کذا شاط مخرط. ج، مخارط و مخاریط. (از ناظم الاطباء)
بنی عمرط، نام بطنی است از کنده از قحطانیه، منسوب به عمرطبن غنم. (از معجم قبائل العرب از تاج العروس) (بنی...، نام بطنی است بزرگ از لخم بن عدی، از زید بن کهلان، از قحطانیه. (از معجم قبائل العرب از الاشتقاق ابن درید)
بنی عمرط، نام بطنی است از کنده از قحطانیه، منسوب به عمرطبن غنم. (از معجم قبائل العرب از تاج العروس) (بنی...، نام بطنی است بزرگ از لخم بن عدی، از زید بن کهلان، از قحطانیه. (از معجم قبائل العرب از الاشتقاق ابن درید)
آنکه کسی را بگوزاند و کاری کند که وی تیز دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه برای مضحکه از دهان بانگ تیز برآورد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه به دهان حکایت صوت ضراط کند و بدان فسوس نماید به کسی. (آنندراج) ، خواردارنده و سبک شمرنده. (ناظم الاطباء). سبک شمارنده و خواردارنده. (آنندراج) ، فسوس کننده. استهزأنماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضریط و اضراط شود
آنکه کسی را بگوزاند و کاری کند که وی تیز دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه برای مضحکه از دهان بانگ تیز برآورد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه به دهان حکایت صوت ضراط کند و بدان فسوس نماید به کسی. (آنندراج) ، خواردارنده و سبک شمرنده. (ناظم الاطباء). سبک شمارنده و خواردارنده. (آنندراج) ، فسوس کننده. استهزأنماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضریط و اضراط شود
افتادن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریخته شدن موی. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، در الاساس فروافتادن ریش، فروریختن پشمهای شتر و در اللسان تطایر و تفرق آنها، فروریختن بیشتر موهای گرگ، خالی شدن تیر از پر. (از اقرب الموارد)
افتادن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریخته شدن موی. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، در الاساس فروافتادن ریش، فروریختن پشمهای شتر و در اللسان تطایر و تفرق آنها، فروریختن بیشتر موهای گرگ، خالی شدن تیر از پر. (از اقرب الموارد)