جدول جو
جدول جو

معنی ممالیک - جستجوی لغت در جدول جو

ممالیک
مملوک ها، بنده ها، برده ها، غلام ها، جمع واژۀ مملوک
تصویری از ممالیک
تصویر ممالیک
فرهنگ فارسی عمید
ممالیک(مَ)
جمع واژۀ مملوک. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار). جمع واژۀ مملوک، و آن غلام و کنیز و دیگر اشیا باشد. (از غیاث اللغات). بندگان. غلامان و کنیزان. ملک کرده شده ها از غلام و کنیز: امیر آلتونتاش حاجب خاص را با سایر خواص ممالیک خویش در قلب بداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 349). سعادت نامی از ممالیک او را بر دوش از قلعه ای که معتقل او بود به نشیب آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 312). پیرامن آن بساط دو سماط از ممالیک و غلامان ترک با زینتی کامل بداشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). پانصد غلام از ممالیک خاص نزدیک مجلس بایستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 333). نوح وزارت به بوعلی بلعمی مقرر کرد و ضبط آن قدر که از ممالیک و ممالک باقی بود به دست او بازداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 117).
از بهر خدا که مالکان جور
چندین نکنند بر ممالیک.
سعدی.
بدین دیه از ممالیک اویک راوریسان نام بوده است. دارا گفت: این دیه را به نام او کنید. (تاریخ قم ص 84) ، جمع واژۀ مملکت. (ناظم الاطباء) ، اما صحیح در این مورد ممالک است بدون یاء. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
ممالیک(مَ)
نام سلسله ای از فرمانروایان مصر (650 -922 هجری قمری / 1252- 1517 میلادی) بدین توضیح که جمع مملوک ممالیک و بمعنی غلام است و بیشتر این کلمه را درمورد غلامان سفیدپوست به کار می برده اند و از آنجا که سلاطین ’ممالیک’ مصر از غلامان ترک یا چرکسی بودند که ابتدا در جزء قراولان مزدور الملک الصالح ایوب قرار داشتند بدین نام نامیده شده اند. اولین ایشان شجرهالدر زوجه الملک الصالح است، اگرچه چند سالی اسماً سلطنت با موسی از بازماندگان خاندان ایوبی بود، ولی پس از او ممالیک رسماً سلطنت مصر را به دست گرفتند و ایشان دو طبقه اند: ممالیک بحری و ممالیک برجی و این دوطبقه تا نیمۀ اول قرن دهم هجری مصر و شام را تحت اداره و حکومت خود داشتند و افراد آن سلسله ها با وجودسلطنت کوتاه و جنگهای داخلی دائمی و کشتن یکدیگر ممالک خویش را به خوبی اداره می کردند و شهر قاهره هنوزاز دورۀ سلطنت ایشان آثاری دارد که نمایندۀ عشق وعلاقۀ سلاطین مملوک به صنایع مستظرفه و بناست. ممالیک علاوه بر این مردمانی جنگ آور و دلیر بودند و در مقابل صلیبیون عیسوی و نیز اردوهای تاتار مقاومتهای سخت کردند، مخصوصاً تاتارها را که در قرن هفتم هجری بر آسیا استیلا یافته و مصر را طرف تهدید قرار داده بودند چند بار مغلوب نمودند. دورۀ حکومت ممالیک بحری درسال 792 هجری قمری به دست ممالیک برجی از میان رفت و ممالیک برجی را به سال 922 هجری قمری سلاطین عثمانی از میان برداشتند. (از طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال صص 70- 75). رجوع به بحری و برجی شود
لغت نامه دهخدا
ممالیک
جمع مملوک، بردگان زر خریدان، جمع مملوک: غلامان بندگان، گروهی از غلامان شاهان که بعدها بسلطنت نواحی مختلف رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
ممالیک((مَ))
جمع مملوک
تصویری از ممالیک
تصویر ممالیک
فرهنگ فارسی معین
ممالیک
بندگان، غلامان، کنیزان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ممالک
تصویر ممالک
مملکت ها، کشورها، پادشاهی ها، قلمرو پادشاهی ها، جمع واژۀ مملکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفالیس
تصویر مفالیس
مفلس ها، ندارها، بی چیز ها، تهیدست ها، جمع واژۀ مفلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
مقلادها، کلیدها، جمع واژۀ مقلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ املوج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به املوج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ املیس. دشتهای خشک بی گیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). صحاری عقیم. (از آنندراج). رجوع به املیس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مملکه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کشورها: تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه).
- مسالک و ممالک، راهها و کشورها. اصطلاحاً جغرافیا: هرکه کتاب مسالک و ممالک خوانده است و طول و عرض این دیار بشناخته بر وی پوشیده نماند... (کلیله و دمنه). رجوع به مسالک و ممالک شود.
، مقامهای پادشاهی. (غیاث اللغات). پادشاهیها، سرزمینها. ایالات. ولایات: ترکمانان در حدود ممالک بپراکندند و شهر تون غارت کردند. (تاریخ بیهقی ص 527). همه را از نواحی ممالک خویش بیرون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
کسری از این ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک و صد خطۀ ختا.
خاقانی.
چو شد کار ممالک برقرارش
قوی تر گشت روز از روزگارش.
نظامی.
مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان سعدی).
پادشاهی که یار درویش است
پاسبان ممالک خویش است.
سعدی (صاحبیه).
تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان). وزراء و مستوفیان و... مباشرین موقوفات خاصه و ممالک، همگی محاسبه خود را به دفتر موقوفات رسانیده... (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 44).
- ممالک ستان، ستاننده و گیرندۀ کشورها و سرزمینها. کشورستان:
زلف تو شیطان ملایک فریب
روی تو سلطان ممالک ستان.
خاقانی.
- ممالک سوز، سوزندۀ کشورها و سرزمینها. کشورسوز. جهان سوز:
عدل شمعی بود جهان افروز
هم شه آتشی ممالک سوز.
سنائی.
- ممالک شکار، شکارکننده کشورها و سرزمینها. کشورگیر. جهانگیر:
شاه ملایک شعار، شیر ممالک شکار
خسرو اقلیم بخش، رستم توران ستان.
خاقانی.
- ممالک محروسه، مجموع ایالات و ولایات ایران. کشور ایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبر پست نوشته می شد پست محروسۀ ایران) : عساکر نصرت مآثر سواد ارقام تنخواه مواجب خود را که به ممالک محروسه می فرستادند به مهر قاضی عسکر می رسانیدند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 4).
- ممالک مدار، جهان مدار:... یعنی حضرت عالی منزلت ممالک مدار. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شتران تیزرو. (از تاج العروس از صاغانی). برخی گفته اند که این کلمه اسم جمع یا جمع است و مفرد ندارد و برخی بر آنند که مفرد آن املوت یا املیت است و قول اخیر را اهل لغت نپذیرفته اند. (از تاج العروس، ذیل ملت)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مملط. (آنندراج). جمع واژۀ مملط و مملطه. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). رجوع به مملط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ برساخته از کلمه مفلوک یا مفلاک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفلوک و مفلاک شود
لغت نامه دهخدا
جمع مملکت، کشورها، جمع مملکه، کشور ها استان ها، جمع مملکت: کشورها، ایالات ولایات: (هنوزاحوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود) (المعجم. چا. دانشگاه. 2) یا ممالک محروسه ایران. مجموع ایالات و ولایات ایران کشورایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبرها نوشته میشد: (پست ممالک محروسه ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
زمان و مکان اقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفالیج
تصویر مفالیج
جمع مفلوج، لسان غژان لیتکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفالیس
تصویر مفالیس
جمع مفلس، تهیدستان مستمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالیب
تصویر مخالیب
جمع مخلب، چنگال ها جمع مخلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالیف
تصویر مخالیف
جمع مخلاف، روستا ده ها خره ها جمع مخلاف
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالین
تصویر متالین
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوالیک
تصویر دوالیک
نوبت به نوبت گرفتن پستابه پستا (نوبت به نوبت)، تند تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعالیک
تصویر صعالیک
جمع صعلوک، درویشان بی برگان، دزدان تازی
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن پنجه شاخه ها شاخه های کوچکی که بر سر یک شاخه روید، پاره پاره ها جامه های پاره، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امالیس
تصویر امالیس
جمع املیس، کویرها شوره زارها
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گلسرخیان جزو دسته بادامیها که در جنگلهای خشک خرم آباد و لرستان وجود دارد. این گیاه نوعی آلوی وحشی میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالیک
تصویر متالیک
((مِ))
دارای جلا و درخششی مانند فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماتیک
تصویر شماتیک
((ش))
دارای طرح کلی، مربوط به شما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
((مَ))
جمع مقلد، کلیدها، گنجینه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
((مَ لِ))
جمع مملکت، مملکت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبلیک
تصویر سمبلیک
نمادین
فرهنگ واژه فارسی سره
مملکت ها، کشورها، ایالات، ایالت ها، ولایات، ولایت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انگل، نوعی بیماری گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی