- ممالیک
- مملوک ها، بنده ها، برده ها، غلام ها، جمع واژۀ مملوک
معنی ممالیک - جستجوی لغت در جدول جو
- ممالیک
- جمع مملوک، بردگان زر خریدان، جمع مملوک: غلامان بندگان، گروهی از غلامان شاهان که بعدها بسلطنت نواحی مختلف رسیدند
- ممالیک ((مَ))
- جمع مملوک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع مملکت، کشورها، جمع مملکه، کشور ها استان ها، جمع مملکت: کشورها، ایالات ولایات: (هنوزاحوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود) (المعجم. چا. دانشگاه. 2) یا ممالک محروسه ایران. مجموع ایالات و ولایات ایران کشورایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبرها نوشته میشد: (پست ممالک محروسه ایران)
مملکت ها، کشورها، پادشاهی ها، قلمرو پادشاهی ها، جمع واژۀ مملکت
مشکوک
نمادین
بسته کار
درختی از تیره گلسرخیان جزو دسته بادامیها که در جنگلهای خشک خرم آباد و لرستان وجود دارد. این گیاه نوعی آلوی وحشی میباشد
نوبت به نوبت گرفتن پستابه پستا (نوبت به نوبت)، تند تر
جمع املیس، کویرها شوره زارها
به گونه رمن پنجه شاخه ها شاخه های کوچکی که بر سر یک شاخه روید، پاره پاره ها جامه های پاره، پریشان
جمع صعلوک، درویشان بی برگان، دزدان تازی
مقلادها، کلیدها، جمع واژۀ مقلاد
با هم نان ونمک خوردن، به هم اعتماد کردن
مفلس ها، ندارها، بی چیز ها، تهیدست ها، جمع واژۀ مفلس
مولودها، زاییده شده ها، فرزندها، کنایه از نتیجه ها، تولدها، جمع واژۀ مولود
موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان
موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان
موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
کمال: (هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت دوست همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است)، (بدایع) توضیح کمال خود مصدر است و احتیاجی به یت مصدری ندارد ولی در فارسیاستعمال شده
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند
جمع مخلاف، روستا ده ها خره ها جمع مخلاف
جمع مخلب، چنگال ها جمع مخلب
جمع مفلس، تهیدستان مستمندان
جمع مفلوج، لسان غژان لیتکان
زمان و مکان اقامت
فند شناسی فرانسوی کوشار در زبان فارسی این واژه را به جای مکانیسین به کار می برند علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و بکاربردن قوانین آنها
به هم پرداختن، دوستی کردن نرمی کردن
ممالحت در فارسی: همخوانگی نمک خوردن با هم، همشیرگی
نان و نمک خوردن با یکدیگر، هم سفره بودن، بر یکدیگر اعتماد کردن، هم سفرگی، نمک خوارگی: (... دیدار کنند دیدار کردنی بسزا و اندر آن دیدارکردن شرط ممالحت را بجای آرند تا خانها یکی شود) (بیهقی. فض. 78)، اعتماد
ممالات در فارسی: یار مندی
یاری کردن کمک کردن، یاری مدد. کمک کردن، یارمندی، مساعدت
زادگان، فرزندان، جمع مولود
ترانه بندگان نوعی شعر و ترانه عربی که موالی (بندگان) برای خداوندان خود میخوانده و در ترجیع آن کلمه} یا موالیا {را تکرار میکرده اند