- ممارست
- پشتکار
معنی ممارست - جستجوی لغت در جدول جو
- ممارست
- تیمار کردن، درمان و علاج کردن، تمرین کردن
- ممارست ((مُ رَ سَ))
- تمرین کردن، به کاری به طور پیوسته پرداختن
- ممارست
- به کاری پرداختن و همیشه به آن مشغول بودن و تمرین کردن، مروسیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنگ کردن، جدال کردن، پیکار کردن
تشویق کردن در بیع و کم کردن بها، چانه زدن در معامله
نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
ممارست در فارسی: مرو سش مرو سیدن، کوشیدن، پژو هیدن، آزمون کردن آزمودن، درمان کردن
جنگ کردن جدال کردن، جدال ستیزه
نهایت تاکید و مبالغه بکار بردن ابرام کردن: (شخصی که ... بمطالبه اغنام میرفت... در استرداد و استبدال گوسفند مماکست میرفت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 48)، چانه زدن در معامله، بخیلی کردن، تاکید ابرام، چانه زنی، بخیلی بخل
چیزی را به عنوان درس خواندن، مذاکرۀ درسی کردن، مذاکره و مباحثه
ساییده شدن، تلاقی کردن، تلاقی
همکاری، همان بازی، میان وندی
هم اغوشی، آمیزش
جمع جمار
فرمانروائی
مزاح کردن، شوخی کردن
به شتاب افکندن، ربودن
بر عهده گرفتن، همراهی
بالیدن، نازیدن، مخالطت کردن
جدا شدن از هم، جدایی و دوری
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
فریب دادن، فریفتن، ستم کردن
اخلاص ورزیدن، دوستی و یگانگی
باهم شریک شدن، شرکت کردن با هم
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
همنشینی کردن، با کسی نشستن، همنشینی
امارت ها، ولایت ها، جمع واژۀ امارت
اماره ها، نشانه ها، جمع واژۀ اماره
دوستی داشتن بی اخلاص، دوستی بی اخلاص
یکدیگر را لمس کردن، به هم دست مالیدن
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن