جدول جو
جدول جو

معنی محارست

محارست((مُ رَ سَ))
نگاهبانی کردن، پاسبانی کردن
تصویری از محارست
تصویر محارست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محارست

محارست

محارست
نگهبانی. محافظت و حراست. (ناظم الاطباء).
- محارست کردن، پاس داشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملک قناعت را محارست کنی. (گلستان).
، گوش داشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

محارسه

محارسه
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
فرهنگ لغت هوشیار

محاربت

محاربت
محاربه: ... که فتح ناحیت قم بجنگ و محاربت بوده باشد جمع محاربات
محاربت
فرهنگ لغت هوشیار

مدارست

مدارست
چیزی را به عنوان درس خواندن، مذاکرۀ درسی کردن، مذاکره و مباحثه
مدارست
فرهنگ فارسی عمید