جدول جو
جدول جو

معنی مماجنه - جستجوی لغت در جدول جو

مماجنه
(عَرر)
آبستن ناشدن اشتر اگر بسیار فحل بیند. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
گرو گذاشتن، شرط بستن، شرط بندی در مسابقۀ اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
رجوع کردن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جِ)
ماده شتری که گشن بسیار بر وی جهد و باردار نگردد. (ناظم الاطباء). شتر ماده که گشن بسیار برجهد بر وی و بار نگیرد. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
قابله را گویند. (آنندراج). و رجوع به ماماچه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
فروداشتن. (زوزنی) : طمأن ظهره، پست و برابر نمود پشت را، طمأن من الامر، آرامید از کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کار به مدارا کردن. (از منتهی الارب). مداهنه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیزی را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تردد کردن در روایی حاجت کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تردید کردن در بجا آوردن نیاز کسی. (از اقرب الموارد). اندیشه کردن در کاری. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ نَ)
جمع واژۀ هجین. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
مران. (منتهی الارب). آبستن نمودن ماده شتر بی آبستنی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بسیار گشنی کرده شدن ماده شتر و آبستن نگردیدن وی. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُرر)
با هم بیباکی نمودن و فحش گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماجع
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ جَ)
با اندیشه کاری کردن. (منتهی الارب). دراندیشیدن در کاری. (از شرح قاموس). اندیشیدن در کاری. (از اقرب الموارد). مئان. (منتهی الارب). مأن فی الامر ممأنه و مئاناً، با اندیشه و تفکر کرد آن کار را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَذْوْ)
درنگ و تأخیر نمودن در وام و داردار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مماده. عذر آوردن و دفعالوقت کردن. (شرح قاموس). دفعالوقت کردن. مماطله. (از اقرب الموارد) ، به نهایت دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن در پایان. (شرح قاموس) ، معارضه و مباراه: بینهما مماتنه، ای معارضه و مباراه فی کل امر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
به بزرگی نبرد کردن با کسی. (آنندراج). باکسی فخر کردن به مجد. (تاج المصادر بیهقی). تماجد. (منتهی الارب). با هم نازیدن و فخر کردن به بزرگی. معارضه کردن در مجد و بزرگی. مجاد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَذْ یَ)
افزون گرفتن در خرید و فروخت. مجار. (منتهی الارب). افزون گرفتن در بیع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ربا دادن چیزی را. (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
شرط بستن
فرهنگ لغت هوشیار
مداهنه و مداهنت در فارسی: دروغسازی، چربزبانی لابه دم لابه نکنم دم لابه بر در کس - پیش تو کنم اگر کنم بس (خاقانی تحفه العراقین)، دو رویی، سستی کردن اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن، چرب زبانی کردن، دو رویی، چرب زبانی تملق: ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداجاه
تصویر مداجاه
مداجات در فارسی سازگاری بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی از چرم و غیره بشکل آلت مرد که زنان شهوی آنرا بکار میبرند: چرمینه: مال رئیسان همه بسایل وزایر وان تو به کفشگر ز بهر مچاچنگ. (بوعاصم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافنه
تصویر مثافنه
مثافنت در فارسی همزانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاجره
تصویر متاجره
بازر گانی داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمجانه
تصویر دمجانه
تنگ (قرابه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباینه
تصویر مباینه
((مُ یِ نَ یا نِ))
جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
((مُ هِ نَ یا نِ))
خدعه کردن، دورویی کردن، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
((مُ جَ عَ یا عِ))
رجوع کردن، بازگشتن، رفتن به جایی یا نزد کسی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
((مُ هِ نِ))
گرو گذاری، شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره