جدول جو
جدول جو

معنی ملیچ - جستجوی لغت در جدول جو

ملیچ
(مَ طَ)
دهی از دهستان باوی است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
ملیچ
نارون کوهی، گونه ی دیگر آناجا است که ملج هم گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملخچ
تصویر ملخچ
گیاهی که خوردن آن در چهارپایان حالت مستی ایجاد می کند، ریوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
نمک دار، گندمگون، خوب صورت، نمکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملین
تصویر ملین
دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیک
تصویر ملیک
صاحب ملک، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
ملیح. (منتهی الارب) (از آنندراج) (اقرب الموارد). زیبا و ملیح و خوب صورت. (ناظم الاطباء) ، رجل ملیه و ممتله ، مرد عقل از دست داده. (از اقرب الموارد) ، سلیه ملیه، بی مزه. و سلیخ و ملیخ نیز گویند و گفته شده است اتباع است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
شمشیر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 140هزارگزی جنوب کهنوج سرراه مارز به منوجان، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. محصولش خرما و گندم و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
گیاهی باشد که چون چهارپایان خورند مست گردند. (برهان). گیاهی است که چون حیوانات بخورند مست شوند. (آنندراج) (انجمن آرا). گیاهی است که چون حیوان بخورد مست شود. (الفاظ الادویه). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
توانگر. (مهذب الاسماء) (غیاث). توانگر و مالدار یا مالدار نیکومعامله. ج، ملاء، ملآء، املئاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانگر مالدار مقتدر یا خوش معامله. و ملی ّ نیز گویندو در اکثر روایات همین صورت مسموع شده است. (از اقرب الموارد). رجوع به ملی و ملی ّ (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَیْ یِ)
نرم گرداننده. (آنندراج). هر چیزی که نرم کند. (ناظم الاطباء). نرم کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر هنوز بر صلابت حال اول است به سخنهای ملین و گفتار چرب مبین اگر نرم نشود باری در درشتی نیفزاید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 122)، (اصطلاح پزشکی) لینت دهنده و سست کننده و اسهال آورنده و هر آنچه شکم را نرم کند. (ناظم الاطباء). طبیبان جز داروی تیزرا (چون سقمونیا و شحم حنظل و خربق سیاه و تربد و مانند آن) مسهل نگویند از بهر آنکه داروهای قابض و لزج و شیرین و شور استفراغ اندک کند و جز از معده و امعاء و آنچه بدین نزدیک است استفراغ نکند. (و داروهای استفراغ کننده را که تیز نباشد) ملین گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی که به قوت حرارت معتدله و رطوبت خود اخراج نماید آنچه در معده و امعاء است، مانند مغز فلوس و تمرهندی و شیرخشت. (فهرست مخزن الادویه). اعم از منضج و مزلق و مخرج ما فی المعده و امعاء است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مسهلی سبک. لینت بخش. که شکم براند اندکی چون مسهل. دارو که معده را به کار دارد نه به بسیار مسهل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَیْ یَ)
نرم گردانیده شده. (آنندراج). نرم شده، آرام شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سزاوار ملامت. منه المثل: رب لائم ملیم. (منتهی الارب) (از آنندراج). سزاوار ملامت و شایستۀ نکوهش. المثل: رب لائم ملیم، چه بسیار نکوهش کننده ای که خود شایسته و سزاوار نکوهش و ملامت است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملیم آن کس باشد که کاری کند که به آنش ملامت کنند. (ابوالفتوح رازی) :
سخن حجت بر وجه ملامت مشنو
تا نمانی به قیامت خزی و خوار و ملیم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نکوهیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَیْ یَ)
لیل ملیل، شب تاریک. (منتهی الارب). شب دراز و تاریک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
واحد پولی در مصر و هزار عدد از آن برابر یک جنیه، یعنی یک دینار مصری است. (النقود العربیه ص 26)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
زاغ. (منتهی الارب) (آنندراج). زاغ و کلاغ. (ناظم الاطباء). غراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملیء
تصویر ملیء
توانگر خوش سودا (خوش معامله)، چابک توانگر نیکو معامله و مقتدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیت
تصویر ملیت
قومیت، صفات ملتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیچ
تصویر غلیچ
بیلی که با آن زمین راهموار کنند، بتی که تراشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
شمشیر. ترکی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
نرماک نرم گرداننده، غذا یا دوایی که با خوردن آن مزاج اندکی عمل کند توضیح دوایی که بقوت حرارت معتدله و رطوبت خود اخراج نماید آنچه در معده و امعا است مانند مغز فلوس و تمر هندی و شیر خشت (مخزن الادویه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
فرهنگ لغت هوشیار
خا وند خدا وند، شهریار صاحب ملک، صاحب خداوند، پادشاه:جمع ملکاء، خدای تعالی. یا ملیک سماوات. خدای متعال: (ملیک سماوات و خلاق ارضین بفرمان او هر چه علوی و سفلی) (منوچهری. د. چا. 141: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی که چون شتران خورند مست شوند توضیح هویت این گیاه را نشناختیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
مردی شیرین و خوب صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیک
تصویر ملیک
((مَ))
صاحب ملک، صاحب، خداوند، خدای تعالی، پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
((مَ))
نمکین، نمک دار، دارای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
((ق))
قیلیچ، شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملین
تصویر ملین
((مُ لَ یِّ))
هرآنچه که باعث شکم روی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
((مَ))
ملامت شده، نکوهیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیت
تصویر ملیت
((مِ یَّ))
قومیت، آنچه مربوط به قوم و ملت باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
((مُ))
سزاوار نکوهش، درخور ملامت
فرهنگ فارسی معین