جدول جو
جدول جو

معنی ملیص - جستجوی لغت در جدول جو

ملیص
(مَ)
بچه ای که مادر او را مرده، افکنده. (از اقرب الموارد) : القته ملیصاً و ملیطاً، بچه ناتمام افکند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
ملص. (اقرب الموارد). رجوع به ملص شود
لغت نامه دهخدا
ملیص
(عَ)
پلیدی انداختن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملین
تصویر ملین
دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیک
تصویر ملیک
صاحب ملک، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
نمک دار، گندمگون، خوب صورت، نمکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملخص
تصویر ملخص
به اختصاربیان شده، خلاصه شده، مختصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیص
تصویر محیص
گریزگاه، جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ لَ)
هر چیز سپید. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آب برجهنده. (منتهی الارب). آب بلند برآمده در چاه. (مهذب الاسماء). من الماء، المرتفع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیر املیص، رفتار شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیر سریع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
سخت و مانده کننده. منزل سخت و مانده کن. علمیص. رجوع به علمیص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلیص
تصویر قلیص
بسیار، آب بالا آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
مردی شیرین و خوب صورت
فرهنگ لغت هوشیار
نیرو مند: آدمی یا ستور، نیکبافت: ریسمان، رستگاری نیزه جلا داده، شتر استوار خلقت هموار اندام، بر گردیدن از چیزی، رستگاری یافتن، خلاص گردانیدن، خلاص رهایی و از آن اذیت وبلیت مفر ومحیصی نمیدانست، گریزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیء
تصویر ملیء
توانگر خوش سودا (خوش معامله)، چابک توانگر نیکو معامله و مقتدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیت
تصویر ملیت
قومیت، صفات ملتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملخص
تصویر ملخص
بیان کرده شده و پیدا و روشن کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
خا وند خدا وند، شهریار صاحب ملک، صاحب خداوند، پادشاه:جمع ملکاء، خدای تعالی. یا ملیک سماوات. خدای متعال: (ملیک سماوات و خلاق ارضین بفرمان او هر چه علوی و سفلی) (منوچهری. د. چا. 141: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیص
تصویر دلیص
آب زر، رخشان، نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصیص
تصویر مصیص
خاک نمناک، ریگ نمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیص
تصویر معیص
روییدنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاص
تصویر ملاص
سنگ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتص
تصویر ملتص
بر چسبنده
فرهنگ لغت هوشیار
نرماک نرم گرداننده، غذا یا دوایی که با خوردن آن مزاج اندکی عمل کند توضیح دوایی که بقوت حرارت معتدله و رطوبت خود اخراج نماید آنچه در معده و امعا است مانند مغز فلوس و تمر هندی و شیر خشت (مخزن الادویه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیص
تصویر محیص
((مَ))
نیزه جلا داده، خلاص، رهایی، گریزگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملین
تصویر ملین
((مُ لَ یِّ))
هرآنچه که باعث شکم روی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
((مَ))
ملامت شده، نکوهیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیک
تصویر ملیک
((مَ))
صاحب ملک، صاحب، خداوند، خدای تعالی، پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
((مَ))
نمکین، نمک دار، دارای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیت
تصویر ملیت
((مِ یَّ))
قومیت، آنچه مربوط به قوم و ملت باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملخص
تصویر ملخص
((مُ لَ خَّ))
خلاصه شده، مختصر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملخص
تصویر ملخص
((مُ لَ خِّ))
بیان کننده، خلاصه کننده، جمع ملخصین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
((مُ))
سزاوار نکوهش، درخور ملامت
فرهنگ فارسی معین