جدول جو
جدول جو

معنی ملیت - جستجوی لغت در جدول جو

ملیت(سَ / سِ هََ یَ / یِ کَ دَ)
قومیت. مجموعۀ خصایص و صفات ملتی:
نه شیوۀ ملیت و نه رسم تمدن
نه رابطۀ طایفه نه قاعده حی.
ملک الشعرای بهار (دیوان ج 2 ص 316).
، به معنی تابعیت به کار رود و آن رابطه ای است سیاسی که فردی را به دولتی مرتبط می سازد بطوری که حقوق و تکالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی می شود. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
ملیت(مِلْ لی)
برگ مرخ یا غلاف بار آن. (منتهی الارب). برگ درخت مرخ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ملیت
قومیت، صفات ملتی
تصویری از ملیت
تصویر ملیت
فرهنگ لغت هوشیار
ملیت((مِ یَّ))
قومیت، آنچه مربوط به قوم و ملت باشد
تصویری از ملیت
تصویر ملیت
فرهنگ فارسی معین
ملیت
قومیت، تابعیت، هویت ملی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشیت
تصویر مشیت
(پسرانه)
اراده، خواست، سرنوشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیت
تصویر مشیت
خواستن، اراده و خواست خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
برگۀ کاغذی چاپ شده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راه آهن، هواپیما و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبیت
تصویر مبیت
شب را در جایی به سر بردن، جای خوابیدن، خوابگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممیت
تصویر ممیت
آنکه یا آنچه سبب مردن شود، میراننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیت
تصویر منیت
اجل، مرگ، املای دیگر واژۀ منیّة
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیح
تصویر ملیح
نمک دار، گندمگون، خوب صورت، نمکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیت
تصویر معیت
با هم بودن، همراه بودن، همراهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکت
تصویر ملکت
پادشاهی، سلطنت، سرزمین پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزیت
تصویر مزیت
آنچه کسی یا چیزی به واسطۀ آن بر نوع خود برتری داشته باشد، افزونی، برتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایت
تصویر مایت
آنکه نزدیک به مرگ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلیت
تصویر حلیت
زیور، زینت، پیرایه، صورت ظاهر انسان، هیئت انسان، چگونگی پیکر و رنگ چهره، حلیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملیت
تصویر تملیت
سر بار، یک لنگه از بار، بار کوچکی که بر پشت استر یا الاغ بگذارند و بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملین
تصویر ملین
دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شملید. حلبه و شمبلیله. شلمیز. (ناظم الاطباء). اسم هندی حلبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رستنیی باشد که آن را به عربی حلبه گویند. شملید. (از برهان) (آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بار کوچکی باشد که بر بار بزرگ بندند و گاه بر پشت چاروا اندازند و بر بالای آن سوار شوند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). بار کوچکی را گویند که بر بار بزرگ بندند و آن راتمبلیت نیز گویند. (انجمن آرا) ، یک لنگه بار را نیز گفته اند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علیت
تصویر علیت
وهانگی انگیزگی علت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیت
تصویر لمیت
چرایی کیفیت: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لمیت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیت
تصویر مبیت
خوابیدن، شب گذراندن، خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیت
تصویر متیت
شانه کرباس شانه جولاهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیت
تصویر محیت
هشیار: مرد، ناب پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیت
تصویر قلیت
مرد کم گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیت
تصویر حلیت
روایی، حلالی زیور، آرایش زیور، آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیت
تصویر بلیت
بسیار خاموش، مرد خردمند دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزیت
تصویر مزیت
افزونی، فضیلت، استعلا، امتیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیت
تصویر تملیت
((تَ))
یک لنگه بار، بار کمی که بر بالای استر یا الاغ بگذارند و بر روی آن نشینند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزیت
تصویر مزیت
برتری
فرهنگ واژه فارسی سره
شپشک
فرهنگ گویش مازندرانی
امکان پذیری، عملی بودن
دیکشنری اردو به فارسی