جدول جو
جدول جو

معنی ملیبار - جستجوی لغت در جدول جو

ملیبار
(مِ تُ پُلْ)
نام ولایتی است بر کنار دریای عمان و مردم آن ولایت همه...اند چه زنان ایشان هر یک ده شوهر و زیاد کنند و فرزندی که بهم می رسد بعد از یک سال همه یک جا جمع می شوند و هر یک چیزی بر دست می گیرند و آن طفل را می طلبند به جانب هر کدام که مرتبۀ اول متوجه شد از آن شخص است و او تربیت می کند. (برهان) (آنندراج). ولایتی است از اقلیم اول و دوم بر ساحل بحر هند و درخت فلفل را معدن آنجاست و آن درخت بلند می شود و آب از زیر آن روان است وچون رسد و خشک شود از وزیدن باد در آب می ریزد و جمعکرده به اطراف می برند و می فروشند و تجارتی نافع است و مردم اهالی آنجا را صاحب برهان گفته بی عصمتند. (انجمن آرا) (آنندراج). نام ولایتی از هندوستان در کنارغربی دکن و در برهان می گوید مردم این ولایت همه... (از ناظم الاطباء). اقلیم بزرگی است در بلاد هند و شهرها و دیه های بسیار دارد از آن جمله است: فاکتور، منجرود و دهبیل. فلفل را به تمام عالم از اینجا حمل کنند. (از معجم البلدان). مالابار. بخشی است از ساحل جنوب غربی دکن هندوستان. (از لاروس) (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مالابار و قاموس الاعلام ترکی و نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 262 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلمبار
تصویر تلمبار
هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکبار
تصویر مشکبار
آنچه که بوی مشک پراکنده سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلیبار
تصویر تلیبار
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنبار
تصویر تلنبار
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلیوار
تصویر تلیوار
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلنبار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جویبار
تصویر جویبار
جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل می شود، کنایه از کنار جوی آب، جایی که در آن جوی بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلبار
تصویر پیلبار
آن مقدار بار که بر پشت یک پیل حمل شود، بار یک پیل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
نام قسمتی از هندوستان که در جزء غربی دکن واقع شده. (ناظم الاطباء). مالابار. رجوع به همین کلمه و ملیبار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خانه ای را گویند که بجهت کرم پیله نگاه داشتن، چوب بندی کنند تا پیله حاصل شود. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). در گیلکی تلمبار. (حاشیۀ برهان چ معین). آن را تلیمبار نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تلمبار و تلیوار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جویبار
تصویر جویبار
کنار جوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
آنچه که تولید مرگ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیارد
تصویر ملیارد
هزارمیلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملینات
تصویر ملینات
جمع ملینه، نرماکان، جمع ملینه
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مغیبه، پوشگان گمشدگان، جمع مغیبه، شو گمان جمع مغیبه (مغیب) زنانی که شوهرانشان غایب باشند، جمع مغیبه... (ازمغیبات خبر میدهد)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که از آن مشک ببارد و پراکنده شود، معطر: برخاکیان عشق فشان جرعه لبش تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بیش از یک میلیون از واحد} پول رایج در مملکت خود) سرمایه دارد، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنبار
تصویر تلنبار
میوه ایست شبیه بشفتالو
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جویبار
تصویر جویبار
کنار جوی، جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکبار
تصویر مشکبار
((مُ))
چیزی که از آن مشک ببارد، کنایه از معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلیبار
تصویر تلیبار
((تَ))
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلمبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
پدید آورنده مرگ، معمولاً برای عده ای زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلمبار
تصویر تلمبار
((تَ لَ))
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلیبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
مهلک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
Morbid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دشت در برابر کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
mórbido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
morbide
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
chorobliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
болезненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
хворобливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرگبار
تصویر مرگبار
morbide
دیکشنری فارسی به هلندی