جدول جو
جدول جو

معنی ملکوتیه - جستجوی لغت در جدول جو

ملکوتیه
(مَ لَ تی یَ)
تأنیث ملکوتی. رجوع به ملکوتی شود
لغت نامه دهخدا
ملکوتیه
ملکوتیه در فارسی مونث ملکوتی خدایی آسمانی مونث ملکوتی، جمع ملکوتیات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
عالم فرشتگان، عالم غیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوخیه
تصویر ملوخیه
گیاهی خوراکی با برگ های بیضی و گل های کوچک زرد رنگ، خبازی بستانی
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای که پیروان آن در نهان به تقوا و عبادت می پردازند و در ظاهر خلاف آن را می نمایانند، پیروان حمدون بن احمد بن عماره القصار (از مشایخ صوفیه)، حمدونیه، قصاریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکویه
تصویر مشکویه
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کُ وَ)
ملکوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ملکوت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
قومی است از نصاری که مریم علیهاالسلام را به خدایی منسوب کنند. (آنندراج). نام گروهی از ترسایان. (ناظم الاطباء). طایفه ای از نصاری منسوبند به ملکاء که بر تمامت روم مستولی شد و ایشان گویند مسیح دو جوهر دارد یکی لاهوتی و دیگری ناسوتی و آن هردو یک جوهرند و قتل و صلب بر ناسوت و لاهوت هردو واقع شد و بعضی از ایشان گویند او قدیم است و هو الله و بعضی گویند هو ابن الله. (نفایس الفنون). یک فرقه از فرق نصاری. (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 53). و رجوع به ملکا و ملکائیه و ملکیه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
تأنیث مزکوت. (منتهی الارب). رجوع به مزکوت شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ تی یَ)
نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است. (یادداشت بخط مؤلف). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند و پازند به معنی شهریار باشد و آن پادشاهی است که از همه پادشاهان زمان خود بزرگتر است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ملکوتا، ملنکوتا، ملکوتا و پهلوی شهردار (شهریار). (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مُخی یَ / یِ)
جنسی است از خبازی. (الابنیه چ دانشگاه ص 317). رجوع به ملوخیا شود، نوعی از بقول است که در مصر وشام از آن غذای مشهوری سازند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ یَ)
مالیخولیا. (از دزی ج 2 ص 611). رجوع به مالیخولیا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ تی یا)
جمع واژۀ ملکوتیه، تأنیث ملکوتی: هرچه ملکوتیات است بیخهای آن شجره تصور کن و هر چه جسمانیات است تنه شجره. (مرصادالعباد چ نجم الدوله ص 36). و رجوع به ملکوتی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ئی یَ)
گروهی از ترسایان پیروان عقاید رسمی قسطنطنیه که در ممالک اسلامی نیز می زیستند و نام ملکائیه از ملک به معنی پادشاه مأخوذ است وچون به عیسویان روم شرقی به علت یگانگی مذهب تمایل داشتند در نزد مسلمانان مورد سؤظن بودند. صاحب بیان الادیان گوید: ایشان منسوبند به ملکا و بیشتر ترسایان بر مذهب ملکائی اند و گویند مسیح یک جوهر است پاک و در گوش مریم شد و از پهلوی راست او بیرون آمد و با او هیچ ممازجت نکرد و گویند روح در مریم چنان رفت که آب رود در ناودان و هر که خویش را از طعامهای دنیا صافی گرداند خدای را جل جلاله بیند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملکا و ملکانیه و ملکیه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از دیه های قم است:... همچنین مشکویه و چند دیه های دیگر. (تاریخ قم ص 58). و علی بن حمدان و... از اهل مشکویه... (تاریخ قم ص 123)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شهری است نزدیک قونیه. (منتهی الارب). شهری است از شهرهای روم در نزدیکی قونیه. از کوههای آن سنگ آسیا برند. (از معجم البلدان). و رجوع به نزهه القلوب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کِ)
دهی از دهستان خنج است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 592 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به مکو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
منسوب به ملکوت. روحانی. مجرد. آسمانی: ذات ملکوتی
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ کی یَ)
قوه ملکیه، قوه عاقله. قوه ناطقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به قوه عاقله ذیل ترکیب های قوه شود
تأنیث ملکی. (اقرب الموارد). رجوع به ملکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ کی یَ)
نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طایفه ای است از نصاری و به علت پیروی از ملک چنین لقبی یافتند. واحد آن ملکی ّ است و عامه ملکی ّ و ملکیّه نامند و آن غالباًبه اتباع کنیسۀ بطرسیۀ روم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به ملکان و ملکائیه و ملکانیه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ وَ ری یَ / مَ وَ ری یَ)
مؤنث مکوری. (از اقرب الموارد). رجوع به مکوری شود
لغت نامه دهخدا
ملکیت در فارسی: فرشتگی ملکیه در فارسی: نیروی خرد روان گویا مونث ملکی یا قوت (قوه) ملکیه. قوت عاقله نور قدسی نفس ناطقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
بزرگی و چیرگی، غزت و بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
ملوخیا سریانی از یونانی تازی گشته خبازی بستانی پنیرک نان کلاغ یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکویه
تصویر مشکویه
حرمسرای شاهان، کوشک، بالاخانه، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکانیه
تصویر ملکانیه
نام گروهی که مریم را خدا می دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتیات
تصویر ملکوتیات
جمع ملکوتیه، روانکردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامتیه
تصویر ملامتیه
سرزنشدوستان نکوهشیان سرزنشدوستی برو درویه پیش دنباله ملامتیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتی
تصویر ملکوتی
ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی منسوب به ملکوت آسمانی: (قیافه ای ملکوتی دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتیت
تصویر ملکوتیت
ملکوتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
((مَ لَ))
سلطه الهی و آسمانی، عالم فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
پادشاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
آسمانی، روحانی، صمدانی، غیبی، قدسی، لاهوتی، الهی، الوهی، ایزدی، ربانی، یزدانی
متضاد: ناسوتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد