جدول جو
جدول جو

معنی ملکار - جستجوی لغت در جدول جو

ملکار(مَ)
دهی از دهستان چلندر است که در بخش شهرستان نوشهر واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ملکار
از توابع چلندر چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکان
تصویر ملکان
(پسرانه)
نام پدر خضر (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکا
تصویر ملکا
(پسرانه)
پادشاه، نام مردی مجتهد در مسیحیت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکار
تصویر مکار
بسیار مکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کسی که کارش کاشتن گل است، باغبان، رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکات
تصویر ملکات
ملکه، فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایر قدس، امشاسپند، فریشته، طایر فلک، امهراسپند، فروهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
ناقه مشکار، شتر مادۀ پرشیر. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر بسیارشیر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نخله ممکار، خرمابنی که بیشتر غوره های آن سخت و نزدیک به رطب رسیدن باشد. (ناظم الاطباء). خرمابن بسیارمکره
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
جمع واژۀ ملیک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ملیک، به معنی پادشاه و خداوند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
جمع واژۀ ملکه، که قوت حصول هر شی ٔ است در طبیعت. (غیاث). مأخوذ از تازی، ملکه هاو خصلتها. (ناظم الاطباء). کیفیات راسخۀ نفسانی که از انواع مقولۀ کیف اند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکات ردیه، خصلتهای بد. (ناظم الاطباء).
- ملکات ردیۀ هشت گانه، حسد و بغض و بخل و حرص و کذب و غضب و کبر و بی حیائی. (غیاث) (آنندراج).
- ملکات فاضله، خصلتهای خوب. (غیاث) (آنندراج). خصلتهای نیک. (ناظم الاطباء).
- ملکات فاضلۀ چهارگانه، حکمت و شجاعت و عفت و عدالت. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرخوش. نشوه. کسی که بر اثر نوشیدن مشروب الکلی یا استعمال مواد مخدرسرمست شده باشد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام پدر خضر علیه السلام باشد و او از احفاد سام بن نوح است و الیاس از اعمام اوست. (برهان). نام پدر خضر پیغمبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ دِهْ)
دهی از بخش حومه شهرستان نایین است و 152 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خرمابن زودرس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خرمای بگاه رس. ج، مباکیر. (مهذب الاسماء) ، ارض مبکار، زمین زودرویانندۀ گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مباکیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آن زن که همه بچۀ نر زاید. (مهذب الاسماء). نرزاینده. (دستورالاخوان). زن که همه پسر زاید و عادتش پسر زادن باشد. (منتهی الارب) (از متن اللغه). و کذلک الرجل. (از اقرب الموارد). مرد و زنی که همیشه از او پسر حاصل شود. (فرهنگ خطی). مقابل مئناث. (یادداشت مؤلف). ج، مذاکیر. (مهذب الاسماء) ، زمینی که گیاه درشت و غلیظ و خشن رویاند یا در آن گیاه نروید و معنی نخستین غالب است. (از متن اللغه) : ارض مذکار، تنبت ذکورالبقل. (اقرب الموارد) ، فلات مذکار، دشت هولناک که در آن جز مردان دلاور نروند. (منتهی الارب). فلات هولناکی که آن را جز مردان نتوانند پیمود. گفته اند: و انفض الارض انها مذکار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بنا و معمار. (آنندراج). طیان. (ملخص اللغات). راز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گل گر. دیوارگر. چینه کش. پاخیره زن. آنکه کار گل کند:
تن خاکی است گل از گریۀ بسیار مرا
آه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا.
سیفی (از آنندراج).
چو مرگم رسد ساقیا روز ابر
بده خشت خم را به گلکار قبر.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
یکی از دهستانهای هفت گانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است که در شمال بخش واقع است و از شمال به دهستان منگور مهاباد و از جنوب به دهستان بریاج و از مشرق به دهستان گورک سردشت و بریاجی واز غرب به مرز ایران و عراق محدود است. کوهستانی و جنگلی و هوای آن سردسیر است. محصول عمده اش مواد جنگلی و محصولات دامی و توتون است. شغل اهالی گله داری و جزئی زراعت و جاجیم و جوراب بافی از صنایع دستی آنهاست. این دهستان از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 3703 تن سکنه دارد. قرای مهم آن احمد بریو، بنی خلف، بیوران بالا، ملاشیخ، زیوه و مرکز دهستان قریۀ ملاشیخ است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مذکار
تصویر مذکار
نر زای پسر زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکار
تصویر مکار
بسیار فریبنده، و پر مکر و پر حیله و غدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکار
تصویر مبکار
زود رس خرما بن زود رس، زود رویا زمین زود رویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکات
تصویر ملکات
جمع ملکه، نیروها منش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گُ))
آن که گل در باغ ها و باغچه ها می کارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گِ))
آن که در کارهای ساختمانی کار گل کاری و درست کردن گل بااوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکات
تصویر ملکات
((مَ لَ))
جمع ملکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکار
تصویر مکار
((مَ کّ))
پر مکر، پرحیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
بنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکار
تصویر مکار
نیرنگ باز، فریبا
فرهنگ واژه فارسی سره
بنا، گلغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مکار
تصویر مکار
Cunning
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گل مالی کردن کف اتاق های قدیمی جهت پیشگیری از برخاستن غبار
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت در برابر کوه
فرهنگ گویش مازندرانی