جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملکات

ملکات

ملکات
مَلَکه، فِرِشتِه، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایِرِ قُدس، اَمشاسپَند، فِریشتِه، طایِرِ فَلَک، اَمَهراَسپَند، فُروهَندِه
ملکات
فرهنگ فارسی عمید

ملکات

ملکات
جَمعِ واژۀ ملکه، که قوت حصول هر شی ٔ است در طبیعت. (غیاث). مأخوذ از تازی، ملکه هاو خصلتها. (ناظم الاطباء). کیفیات راسخۀ نفسانی که از انواع مقولۀ کیف اند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکات ردیه، خصلتهای بد. (ناظم الاطباء).
- ملکات ردیۀ هشت گانه، حسد و بغض و بخل و حرص و کذب و غضب و کبر و بی حیائی. (غیاث) (آنندراج).
- ملکات فاضله، خصلتهای خوب. (غیاث) (آنندراج). خصلتهای نیک. (ناظم الاطباء).
- ملکات فاضلۀ چهارگانه، حکمت و شجاعت و عفت و عدالت. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مشکات

مشکات
منفذ و جایی که در آن چراغ بگذارند، هر جایی که در یا روی آن چراغ گذاشته شود
مشکات
فرهنگ فارسی عمید

مشکات

مشکات
آلتی که در آن چراغ و قندیل گذارند جایی که در آن چراغ نهند. توضیح رسم الخط صحیح آن در عربی مشکاه و در رسم الخط قرآنی مشکوه است ولی بشیوه نویسندگان ایرانی در فارسی مشکات درست تر است
فرهنگ لغت هوشیار