- ملوث
- پلید و آلوده شده، آلوده به پلیدی
معنی ملوث - جستجوی لغت در جدول جو
- ملوث
- آلوده شده و آلوده به پلیدی
- ملوث ((مُ لَ وَّ))
- آلود شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهسته رو، گران زبان، توانا، ناتوان سست از واژه های دو پهلو
آلوده شدن
نرم وقشنگ، زیبا، خوشگل
ملامت شده، سرزنش شده، نکوهیده
دارای مغز بادام، بادامی شکل، شبیه بادام
افسرده، اندوهگین، دل تنگ، بیزار، به ستوه آمده
رنگ آمیزی شده، رنگ شده، رنگارنگ، در علوم ادبی ذوبحرین
آلوده شونده
درنگ کردن
رنگ شده رنگ آمیزی شده رنگا رنگ رنگ کرده شده، رنگین
ملامت کرده شده
بستوه آمده و افکار و مانده و آزرده و بیزار و دلگیر و ناتوان و دلتنگ و اندوهگین
پادشاهان، جمع ملک، جمع ملک، شهریاران، جمع ملک: پادشاهان
لواط کرده شده، مابون، مخنث
زیبا و خوشگل
بادامی شکل شبیه ببادام، بشکل لوزی: (قیسی... شکافته ملوز 500 من) (مکاتبات رشیدی)، خرمای پر کرده از بادام و جوزاغند
سیاسرمه (قره پازی) از گیاهان زود تشنه قره پازی
ملک
ملوک لخمیین: ملوک حیره یا مناذره که در زمان خسرو پرویز منقرض شدند
ملوک لخمیین: ملوک حیره یا مناذره که در زمان خسرو پرویز منقرض شدند
آلوده شدن، پلید شدن
Tangible
tangível
greifbar
namacalny