- ملم
- نا کس فرومایه، مرد سخت و استوار، برنا، فرود آینده نازل شونده، بلای نازل
معنی ملم - جستجوی لغت در جدول جو
- ملم ((مُ لِ))
- نازل شونده، بلای نازل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
قسمی پارچه نخی نازک و لطیف که از آن چارقد و جامه تابستانی دوزند: (پیراهنش به چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که بتن داشت موهای زبر پر پشت سیاهش شناور تو عرق تنش بود) (تنگسیر. 10)
روشن کننده و درخشان شده
لمس
((مُ لَ مَّ))
فرهنگ فارسی معین
روشن کرده و درخشان، رنگارنگ، پارچه دارای رنگ های مختلف، جانوری که پوست بدنش دارای لکه ها و خال هایی غیر از رنگ اصلی باشد، شعری که در آن یک مصرع عربی و یک مصرع فارسی و یا یک بیت عربی و یک بیت فارسی
در بدیع شعری که یک مصراع یا بیت آن به فارسی و یک مصراع یا بیت آن به عربی یا زبان دیگر باشد، ذولسانین، روشن، درخشان، رنگارنگ، حیوانی که در بدنش لکه ها و خال هایی خلاف رنگ اصلی او وجود داشته باشد
بسودنی
رنگی که رنگرزان با آن جامه رنگ کنند
چیزی یا کسی که دزدیده به آن نگاه کنند، نگریسته شده
رنگی که رنگرزان پارچه را بدان رنگ کنند.} دلبرا، زو کی مجال حاسد غماز تو رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو) (رودکی. لفااق. 188)
خلر
مونث ملموس، جمع ملموسات
جمع ملموسه، بر ماسیده
لمس شده و بدست سوده شده
کشیده شده: نگاه، دزدیده نگاه شده، شیدور (منور) کشیده شده (نگاه)، دزدیده نگاه شده، منور
ملمعه در فارسی مونث ملمع بنگرید به ملمع مونث ملمع، جمع ملمعات
جمع ملعمه، دو زبان ها سروده ای که در هر خانش بندی پارسی و بندی تازی باشد برای نمونه این سروده از حافظ با آغازه ی: اتت روائح رند الحمی و زاد غرامی فدای خاک در دوست باد جان گرامی، جمع ملمعه
رنگین پوشه دارای روبند ملمع (درخشان یا رنگارنگ) : (زد نفس سر بمهر صبح ملمع نقاب خیمه روحانیان کرد معنبر طناب) (خاقانی. سج. 41)
روکش کار کسی که تنکه نقره و طلا بر روی مس و آهن می چسباند، منافق مکار. یا ملمع کار شیطانی. کسی که باطل را در لباس حق جلوه دهد
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
رنگی که رنگرزان پارچه را بدان رنگ کنند.} دلبرا، زو کی مجال حاسد غماز تو رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو) (رودکی. لفااق. 188)
جمع ملمه
کسی که با طلا یا نقره روی فلزات دیگر کار می کند، کنایه از منافق، مزوّر
لمس شده، بسوده
ریاکار و منافق
سختی ها و حوادث
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پیرو دین اسلام، مسلمان، نام پسر عقیل و برادرزاده علی (ع)، فرستاده امام حسین به سوی کوفیان