- ملقن
- تلقین کننده، سخن بزبان نهنده
معنی ملقن - جستجوی لغت در جدول جو
- ملقن ((مُ لَ قَ))
- تلقین شده، فهمانیده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یونانی تازی گشته دیگ مسین
فرا گرفتن
یقین دارنده، یقین کننده
کسی که لقب دارد یا لقبی به او داده شده، لقب دار
رنگ آمیزی شده، رنگ شده، رنگارنگ، در علوم ادبی ذوبحرین
دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده
استوار و محکم، متین
دریابنده فرا گیرنده
پر ممتلی
نرماک نرم گرداننده، غذا یا دوایی که با خوردن آن مزاج اندکی عمل کند توضیح دوایی که بقوت حرارت معتدله و رطوبت خود اخراج نماید آنچه در معده و امعا است مانند مغز فلوس و تمر هندی و شیر خشت (مخزن الادویه)
رنگ شده رنگ آمیزی شده رنگا رنگ رنگ کرده شده، رنگین
زبانه دار زبانه دیس
انداخته شده افتاده، نویسیده اندازنده، نویسنده انداخته شده (بر زمین و جز آن)، املا کرده. اندازنده (بر زمین و جز آن)، املا کننده
آزموده کار کار آزموده: مزد
لقب نهاده شده، لقب دار
یقین دارنده و پندارنده
استوار گردیده، محکم شده، محکم، استوار
پر، مملو
محکم، استوار
تیز هوشی، ستون، زی سوی پارسی تازی گشته لگن تیز هوش
زدن: با دستواره، گادن، شستن جامه، مکیدن شیر، سیراب کردن زمین هموار، سبزه نرم، گیاه زود روی، چاپلوسی، زبانبازی دوستی و مهربانی بدروغ چاپلوسی، زمین هموار، سبزه نرم و نازک
تملق، چاپلوسی