جدول جو
جدول جو

معنی ملغا - جستجوی لغت در جدول جو

ملغا
ابطال، باطل، لغو، منتفی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکا
تصویر ملکا
(پسرانه)
پادشاه، نام مردی مجتهد در مسیحیت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملا
تصویر ملا
ملا، آشکارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملا
تصویر ملا
آخوند، کنایه از درس خوانده، باسواد، مکتب دار، معلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملا
تصویر ملا
محل اجتماع گروهی از مردم
ملا اعلی: فرشتگان در عالم بالا، کنایه از عالم ارواح مجرده، عالم بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملجا
تصویر ملجا
جای پناه بردن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغا
تصویر الغا
لغو کردن، باطل کردن، از شمار افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
بی اثر شده، لغو شده، به شمار نیامده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
بلیغ ها، فصیح ها، رساها، کامل ها، تمام ها، کسانی که سخنش خوب و رسا باشد، جمع واژۀ بلیغ
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
مدت زندگی. ج، املاء ودر لسان، ملا ضبط شده است. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام مردی بود مجتهد و صاحب مذهب ترسایان و فقیه ملت ایشان و او را ملوکا هم می گویند. (برهان). نام مردی که فقیه و مجتهد ترسایان بوده است. (غیاث). یکی از علمای ترسایان بوده. (آنندراج). نام شخصی مجتهد ترسایان. (آنندراج). ملکا در زبان آرامی به معنی پادشاه = ملک عربی است و علم (اسم خاص) نیست. خاقانی شروانی گوید:
مرا اسقف محقق تر شناسد
ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا.
شاعر در این بیت اشتباه کرده، چه او خواسته است پیشوایان سه فرقۀ مسیحی یعنی یعقوبیه، نسطوریه و ملکائیه را نام ببرد ولی پی نبرده بود که ملکائیه فقط به معنی (فرقۀ) شاهی است و ربطی به نام مؤسس فرقه ندارد: النصاری مفترقون فرقاً فالاولی منهم الملکائیه، و هم الروم. و انما سموا بذلک لان ملک الروم علی قولهم و لیس بالروم سواهم... (الاّثارالباقیه بیرونی چ زاخائو ص 288 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
ملکای این سیاست و فرمانش دید گفتا
در قبضۀ مسیح چو تو خنجری ندارم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 280).
و رجوع به ملکائیه و ملکانیه شود، به لغت زند و پازند پادشاه راگویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). هزوارش ملکا، ملنکا. پهلوی، شاه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
طناب و یا چوبی که بر آن چی__زی آویزان می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غِ)
چیستان گو و سخن سربسته آورنده. (آنندراج). آنکه چیستان گوید و سخن سربسته آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به الغاز شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
گرداگرد دهن. ج، ملاغم. (بحر الجواهر). گرداگرد دهن که زبان به آن برسد. و در لسان آرد: دهان و بینی و آنچه گرداگرد آن است. ملاغم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
روغن مالی بر اعضاء و مرهم نهادگی بر زخم. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملعم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
به جیوه آمیخته (زر و فلزات دیگر). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). فلزی که با جیوه ترکیب شده باشد. و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غا)
باطل شده. از شمار افکنده. افکنده. اسقاطگشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده.
- ملغی شدن، باطل شدن. لغو شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملغی کردن، باطل کردن. لغو کردن
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
جمع واژۀ مالغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مالغ، مرد تباه کار فاسد. (آنندراج). رجوع به مالغ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن. لغا. لغو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به لغا و لغو شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش ایذه شهرستان اهواز است. این دهستان در قسمت غرب ایذه وشرق مسجد سلیمان در کوهستان واقع و هوای آن گرمسیر و آب اکثر قراء آن از رودخانه و چشمه. محصول عمده آن گندم، جو، برنج است. این دهستان از 53 آبادی بزرگ وکوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8000 نفر است. قراء مهم آن به شرح زیر است. دوبلوطان، شیرازه، شب تیز، کنار پیر، گوری. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، ملجاء. پناهگاه و جای پناه و مأمن و جای امن و پشت و پناه و جای استراحت و آسایش. (ناظم الاطباء) :
روزی است ازآن پس که در آن روز نیابند
خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا.
ناصرخسرو.
جاودان زی تو که ایمن بود از نکبت چرخ
هرکه چون درگه تو مفزع و ملجا دارد.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 101).
ملکت گرفته رهزنان برده نگین اهریمنان
دین نزد این تردامنان نه جا نه ملجا داشته.
خاقانی.
من و ناجرمکی و دیر مخران
در بقراطیانم جا و ملجا.
خاقانی.
بارگاه عصمهالدین روز بار
خسروان را جا و ملجادیده ام.
خاقانی.
از مصاف بولهب فعلان نپیچانم عنان
چون رکاب مصطفی شد مأمن و ملجای من.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 324).
به استناد و اعتضاد شهزاده و ملجا و مهرب حضرت او نتواند. (تاریخ غازان ص 86). و رجوع به ملجاء شود.
- ملجای خواقین، پشت و پناه پادشاهان. (ناظم الاطباء).
- ملجای نوح، کنایه از کوه جودی است که کشتی نوح علیه السلام آنجا فرود آمد. (برهان) (آنندراج). کوه جودی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ترکیب فلز با جیوه، هرگاه دو یا چند فلز را ذوب و با هم ترکیب کنند آنرا آلیاژ گویند، و اگر یکی از آنها جیوه باشد ملغمه نامیده می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
لغو شده، بی اثر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملجا
تصویر ملجا
اپستان، پناهگاه، جای پناه، پریشان، نا گزیر، جای پناه، پناهگاه: (... افضل و اکمل جهان ملجا و مرجع ایران محب الاولیا صاحب السعید محمد بن الجوینی) (اوصاف الاشراف)، جمع ملاجی. یا ملجا (ملجای) نوح. کوه جودی که کشتی نوح در آنجا فرود آمد. مجبور، مضطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغا
تصویر الغا
از شمار افکندن بهم زدن باطل کردن بیهوده شمردن: الغاء قرار داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
جمع بلیغ شیوا سخنان چیره زبانان زبان آوران سخنگزاران
فرهنگ لغت هوشیار
سخن یاوه، آواز، نادرست، بی ارزش بنجل وازده، یاوه گفتن، شیفتگی به چیزی، آزمندی، خشک آمار (استسقاء)
فرهنگ لغت هوشیار
گروه بزرگان، پری، گروه، انجمن، بزرگان مردم، عالم بالا، جهان فرشتگان، پر شدن، لقب استاد و معلم، خواه مرد باشد یا زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملا
تصویر ملا
((مُ لْ لا))
آخوند، باسواد، روحانی، مکتب دار، معلم، خور چیزی که مورد سوءاستفاده کسی یا جمعی شود، نصرالدین شخصیتی داستانی دارای رف تاری خنده دار و اغلب طنزآمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملغم
تصویر ملغم
((مَ غَ))
روغن مالی بر اعضا و مرهم نهادگی بر زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
((مُ غا))
لغو شده، بی اثر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملا
تصویر ملا
((مَ لَ))
گروه مردم، اشراف قوم، عام آشکارا، در حضور مردم، اعلی عالم بالا، جهان فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
پناهگاه، پناه، حفاظ، مامن، ماوا، ملاذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابطال، اقاله، حذف، فسخ، لغو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وسیله ای برای وجین با اسب در پنبه کاری و ردیف کاری
فرهنگ گویش مازندرانی