- ملصق
- چسبیده، پیوسته، چسبانده شده
معنی ملصق - جستجوی لغت در جدول جو
- ملصق
- چسبیده، پسر خوانده چسباننده چسبانده شده پیوسته. چسباننده
- ملصق ((مَ صَ))
- چسبیده، پیوسته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چسبان تر دوسانتر چسبنده تر چسبان تر
چسبنده، به هم چسبیده، پیوسته
همچسبان همدوس چسبیده بهم متصل
بر چسبنده چسبنده
بر چسبیده
پسر خوانده
آنچه به آخر چیزی پیوسته شود
جفت شده، به هم دوخته، آمیز، در آمیخته بهم جفت کرده، دو پارچه بهم دوخته، سخن با دروغ آراسته، تشکیل شده مشکل مرکب
باز گردنده
کسی یا چیزی که به دیگری پیوسته و متصل شده باشد، پیوسته، وابسته
پیوسته، نزدیک چسباندن، پیوند دادن
زدن: با دستواره، گادن، شستن جامه، مکیدن شیر، سیراب کردن زمین هموار، سبزه نرم، گیاه زود روی، چاپلوسی، زبانبازی دوستی و مهربانی بدروغ چاپلوسی، زمین هموار، سبزه نرم و نازک
چسبانیدن، پیوند دادن، لحیم کردن
تملق، چاپلوسی
چسباندن