معنی ملتصق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ملتصق
ملتصق
- ملتصق
- برچسبیده. (آنندراج) (از منتهی الارب). برچسبنده و دارای التصاق. (ناظم الاطباء). ملتزق. چسبیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التصاق شود
لغت نامه دهخدا
مرتصق
- مرتصق
- جوز مرتصق، گردکانی که برآوردن مغزش دشوار باشد. (آنندراج) (از متن اللغه). مرصق. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا