جدول جو
جدول جو

معنی ملسنه - جستجوی لغت در جدول جو

ملسنه
(مُ لَسْ سَ نَ)
ملسن. (منتهی الارب). نعل باریک و لطیف همچون زبان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از نعال چنان است که از طول و لطافت همانند زبان باشد. (از محیط المحیط). و رجوع به ملسن معنی دوم شود، امراءه ملسنهالقدمین، زن باریک درازپای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، گیاهی است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محسنه
تصویر محسنه
(دخترانه)
مؤنث محسن، نیکوکار، احسان کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از السنه
تصویر السنه
لسان ها، زبان ها، جمع واژۀ لسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محسنه
تصویر محسنه
زیبا، زیبنده، نیکو، خوب، مقابل زشت، خوش نما، خوب رو، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَیْ یِ نَ)
تأنیث ملین. رجوع به ملین شود.
- ادویۀ ملینه، داروهایی که دفع فضول معده و امعاءرا سهل کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داروهایی که موجب سهولت عمل دفع روده ها گردد. داروهای نرم کننده مزاج. رجوع به ملین شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ لَ)
با هم سخن کردن و نبرد کردن در سخن آوری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِلْ)
دهی از دهستان گورگ سردشت است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَوْ وَ نَ)
تأنیث ملون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ نَ)
راه کوفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). راه کوفته و راه آمد و شد. (ناظم الاطباء) ، منزل مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). مسکن و منزل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سبب لعنت. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز که سبب لعنت گردد. (ناظم الاطباء) ، پلیدی و حدث. (منتهی الارب) (آنندراج). پلیدی و جای قضای حاجت. ج، ملاعن. و فی الحدیث: اتقوا الملاعن الثلاث، بپرهیزید از سه چیز که موجب لعنت است یعنی از تغوط کردن در راه عبور و آمدوشد و در سایۀ درخت و در کنار جوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
موسن. چاهی که از بوی بد آن بیهوشی آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَسْ سِ عَ)
گروه مقیم به جایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَسْ سَ عَ)
آنکه پیوسته جای نشین باشد و از جای بیرون نرود و سفر نکند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِنْ نَ)
تأنیث مسن. بزاد برآمده. (مهذب الاسماء). زن پیر
لغت نامه دهخدا
(مُ سَنْ نَهْ)
کره بسته. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : خبز مسنه، نان کره بسته. (ناظم الاطباء). کفک زده
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
سنگ که بر دهانۀ سوراخ کفتار نهند جهت صید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سنگی که بر بالای در خانه (لانه) ای که با سنگ ساخته شده قرار دهند و گوشت جانور درنده را درعقب آن نهند و چون جانور داخل شود و گوشت را خورد سنگ بر در افتد و لانه را ببندد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَسْ سِ)
آنکه از حیرت یا فکر زبان خود را گاز بگیرد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ نَ)
عشب ملبنه، علف شیرناک کننده ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). علفی که شیر ستوررا فراوان کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ نَ)
چمچه و آنچه به وی لیسند. (منتهی الارب) (آنندراج). چمچه و آنچه بدان چیزی را لیسند و قاشق. (ناظم الاطباء). ملعقه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ نَ)
گوسفند باشیر. (آنندراج) : شاه ملبنه، گوسپند شیرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ نَ)
جمع واژۀ لسان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به غیاث اللغات شود.
- در افواه و السنۀ مردمان، خبرهایی که در دهنهای مردمان است و از زبان آنان شنیده میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَسْ سِ نَ)
شتران رها کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ماده شتری که کرۀ دیگری را بجای کرۀ خود میگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ سُ نَ)
یک دانه بلسن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به بلسن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَسْ سَ)
آنچه سرش را شبیه به زبان ساخته باشند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نعل باریک لطیف همچون زبان. ملسنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) و رجوع به ملسنه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ نَ)
مؤنث محسن. ج، محسنات. هر چیز نیک و زیبا و جمیل. (ناظم الاطباء) ، زن احسان کننده. زن نیکوکار
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ نَ)
مؤنث محسن. رجوع به محسن شود، سبب حسن. (آنندراج). هر چیزی که سبب شود سلامتی و خوش صورتی را. یقال هذا طعام محسنهللجسم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَنْ نِهْ)
خبزمتسنه، نان کره بسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، برگردیده و تباه و سال زده مثل خرما و جز آن. (آنندراج). متغیر و فرسوده و پوسیده. (ناظم الاطباء) ، پیر بسیارسال و پیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملعنه
تصویر ملعنه
ملعنت در فارسی ریستگاه، فریه انگیز (فریه لعنت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسنه
تصویر مسنه
مونث مسن زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملسن
تصویر ملسن
زبانه دار زبانه دیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملونه
تصویر ملونه
مونث ملون، جمع ملونات
فرهنگ لغت هوشیار
ملینه در فارسی مونث ملین: نرماک مونث ملین، جمع ملینات. یا ادویه ملینه. داروهایی که موجب لینت و نرمی مواد دفعی داخل روده ها شوند و بسهولت عمل دفع را موجب گردند داروهای نرم کننده مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
محسنه در فارسی مونث محسن ستوده نیک محسنه در فارسی مونث محسن دهشمند: زن مونث محسن. زن احسان شده، خوبی نیکی، صفت خوب خصلت نیک جمع محسنات. مونث محسن زن نیکو کار و احسان کننده جمع محسنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السنه
تصویر السنه
زبانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسنه
تصویر محسنه
((مُ سَ نَ یا نِ))
زن احسان شده، خوبی، نیکی، صفت خوب، خصلت نیک، جمع محسنات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از السنه
تصویر السنه
((اَ س ِ نِ))
جمع لسان، زبان
فرهنگ فارسی معین