جدول جو
جدول جو

معنی محسنه

محسنه
زیبا، زیبنده، نیکو، خوب، مقابل زشت، خوش نما، خوب رو، خوشگل
تصویری از محسنه
تصویر محسنه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با محسنه

محسنه

محسنه
محسنه در فارسی مونث محسن ستوده نیک محسنه در فارسی مونث محسن دهشمند: زن مونث محسن. زن احسان شده، خوبی نیکی، صفت خوب خصلت نیک جمع محسنات. مونث محسن زن نیکو کار و احسان کننده جمع محسنات
فرهنگ لغت هوشیار

محسنه

محسنه
زن احسان شده، خوبی، نیکی، صفت خوب، خصلت نیک، جمع محسنات
محسنه
فرهنگ فارسی معین

محسنه

محسنه
مؤنث محسن. ج، محسنات. هر چیز نیک و زیبا و جمیل. (ناظم الاطباء) ، زن احسان کننده. زن نیکوکار
لغت نامه دهخدا

محسنه

محسنه
مؤنث مُحسَن. رجوع به محسن شود، سبب حسن. (آنندراج). هر چیزی که سبب شود سلامتی و خوش صورتی را. یقال هذا طعام محسنهللجسم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

محصنه

محصنه
زن شوهردار، ویژگی زنی که زناشویی کرده و دارای شوهر است
محصنه
فرهنگ فارسی عمید