جدول جو
جدول جو

معنی ملذات - جستجوی لغت در جدول جو

ملذات(مَ لَذْ ذا)
جمع واژۀ ملذّه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملذه و ملاذّ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملمات
تصویر ملمات
سختی ها و حوادث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکات
تصویر ملکات
ملکه، فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایر قدس، امشاسپند، فریشته، طایر فلک، امهراسپند، فروهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذات
تصویر لذات
لذت ها، ادراک خوشی ها، گوارایی ها، خوشی ها، جمع واژۀ لذت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ)
آنکه نصیحت پیدا کند و بدی پنهان دارد. ملذانی ّ. ملاذانی ّ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اصلاً اصطلاح بنایی است و ملات گلی است نرم که با آن جرزهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند و طبیعی است که هرگاه ملات را نازک بگیرند روی کار زیباتر می شود و در مقابل آجر بیشتر می برد و اگر ملات را کلفت بگیرند آجر کمتر مصرف می شود. به همین مناسبت اصطلاح کم ملات و پرملات در زندگی اجتماعی وارد شده است و هرگاه بخواهند بگویند در فلان کار سنگ تمام ترازو بگذار و جنس خوب بده و تقلب در کار مکن گویند کم ملات بگیر و بالعکس. اما بعضی مردم چون معنی اصلی این ترکیب را نمی دانند پرملات را به معنی خوب و صادقانه و جنس مرغوب و بی تقلب و کم ملات را به معنی عکس آن می گویند و مثلاً هرگاه بخواهند به چلوکبابی بگویند از کره و کباب مضایقه نکند و قدری بیشتر بگذاردمی گویند: این غذای ما را یک خرده پرملات بگیر. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). ملاط. رجوع به ملاط شود.
- گل ملات، آدم وارفته و بی بو و خاصیت را به گل ملات مانند کنند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(لَذْ ذا)
جمع واژۀ لذّت. (منتهی الارب) : اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد (شخص) به منزلت درویشی باشد از لذّات دنیامحروم. (کلیله و دمنه) آنگاه نفس خویش را میان چهارگاه... مخیر گردانیدم: وفور مال و ذکر سایر و لذّات حال و ثواب باقی. (کلیله و دمنه). عاقل... بداند که خواهش دنیوی و لذّات فانی بجز پشیمانی ثمری ندارد. (کلیله و دمنه). و چون از لذّات دنیا... آرام نمیباشدهر آینه تلخی اندک که شیرینی بسیار ثمرت دهد به از شیرینی اندک کزو تلخی بسیار زاید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
جمع واژۀ ملقه. (از اقرب الموارد). رجوع به ملقه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِمْ ما)
جمع واژۀ ملمّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوازل دهر. جمع واژۀ ملمه. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها و بلایا: شکر بعد معالجه کل مغلق من الغمرات و مدافعه کل مولم من الملمات. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 298).
و قاک اﷲ نائبه اللیالی
و صانک من ملمات الزمان.
رشیدالدین وطواط (از حدائق السحر).
ازمزاحمت صادر و وارد و قصاد و زوار و تزاحم مهمات و تراکم ملمات... به جان آمده بود. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236). در حوادث مهمات و عوارض ملمات کار ترا به کفایت او بازگذارم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 47). رجوع به ملمه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آلت بازی. ج، ملاهی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملهی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
جمع واژۀ ملکه، که قوت حصول هر شی ٔ است در طبیعت. (غیاث). مأخوذ از تازی، ملکه هاو خصلتها. (ناظم الاطباء). کیفیات راسخۀ نفسانی که از انواع مقولۀ کیف اند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکات ردیه، خصلتهای بد. (ناظم الاطباء).
- ملکات ردیۀ هشت گانه، حسد و بغض و بخل و حرص و کذب و غضب و کبر و بی حیائی. (غیاث) (آنندراج).
- ملکات فاضله، خصلتهای خوب. (غیاث) (آنندراج). خصلتهای نیک. (ناظم الاطباء).
- ملکات فاضلۀ چهارگانه، حکمت و شجاعت و عفت و عدالت. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملمات
تصویر ملمات
جمع ملمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
جمع لذت
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به ملاط گلی که برای مالیدن روی دیوار سازند، مخلوطی از شن و ماسه و آهک که در ساختمان بکار برند، ماده ای که فواصل خشتها و آجرهای بنایی را بوسیله آن پر کنند: (همه از خشتهاء آهنین و ملاط روی گداخته کرده) (مجمل التواریخ القصص 491) اصطلاح بنایی، ملات گلی است نرم که با آن جزرهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملذت
تصویر ملذت
شهوت، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکات
تصویر ملکات
جمع ملکه، نیروها منش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
((لَ ذّ))
جمع لذت، خوشی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکات
تصویر ملکات
((مَ لَ))
جمع ملکه
فرهنگ فارسی معین
جایی که بیش از حد گل و لای جمع شده و غیرقابل عبور و مرور باشد
فرهنگ گویش مازندرانی