جدول جو
جدول جو

معنی ملحز - جستجوی لغت در جدول جو

ملحز
(مَ حَ)
واحد ملاحز. (از اقرب الموارد). رجوع به ملاحز شود
لغت نامه دهخدا
ملحز
تنگنا
تصویری از ملحز
تصویر ملحز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملحد
تصویر ملحد
کافر، بی دین، منکر خداوند، زندیق، زندیک، ناپاک دین، ناخدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
نوعی جامۀ ابریشمی، جامۀ سفید ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوز
تصویر ملوز
دارای مغز بادام، بادامی شکل، شبیه بادام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاز
تصویر ملاز
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، کنج، ملازه، کده، لهات
ملاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحق
تصویر ملحق
کسی یا چیزی که به دیگری پیوسته و متصل شده باشد، پیوسته، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحس
تصویر ملحس
دلیر، آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
سخن آور، بد زبان، رنده راه آشکار، سربه راه رام، تکه تکه: گوشت کشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحج
تصویر ملحج
پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
از راه حق برگردنده و فاسق و بیدین شده، طعنه زننده و جدل کننده در دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحظ
تصویر ملحظ
نگر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحق
تصویر ملحق
آنچه به آخر چیزی پیوسته شود
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت خورانیده، شکست خورده، خود چسبان، پرند تار بافته، چسبیده، نوعی پارچه که تار آن از ابریشم است: (خز بجای ملحم و خرگاه بدل باغ و بوستان آمد) (رودکی. المعجم. مد. چا. 226: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
سخنی نیکو بذله نگهداری، پایندانی، پاره ای نمک، آلوده: آب سخنی نیکو، جمع ملح
فرهنگ لغت هوشیار
چوبتراش پوسته لیسک از ابزارهای درود گری در تازی نیامده نمکی، نمکین منسوب به ملح نمکی نمکین: (و از گرستن رطوبات زجاجی و ملحی... منحل و مضمحل شد) (سند باد نامه. 291)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوز
تصویر ملوز
بادامی شکل شبیه ببادام، بشکل لوزی: (قیسی... شکافته ملوز 500 من) (مکاتبات رشیدی)، خرمای پر کرده از بادام و جوزاغند
فرهنگ لغت هوشیار
پناهگاه زبان کوچک، فضایی که بین استخوانهای جمجمه قبل از استخوانی شدن و التصاق کامل آنها وجود دارد ملاج. یا ملاز خلفی. ملازی که در عقب سر بین راس استخوان پشت سری و دو استخوان قحفی واقع است لامدا. یا ملاز ستاره یی. ملازی که در محل تلاقی استخوانهای قحفی و گیجگاهی و پشت سری است. یا ملاز قدامی. ملازی که در جلو سر در محل تقاطع استخوان پیشانی با دو استخوان قحفی است برگما
فرهنگ لغت هوشیار
ملحفه و ملافه در فارسی: چادر رکوک که زنان بر سر کنند، بستر آهنگ، زبر پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحد
تصویر ملحد
((مُ حِ))
کافر، بی دین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوز
تصویر ملوز
((مُ لَ وَّ))
بادامی شکل، شبیه به بادام، به شکل لوزی، خرمای پر کرده از بادام و جوزاغند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحق
تصویر ملحق
((مُ حَ))
پیوسته، متصل گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
((مَ حَ))
جامه و بافته ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحه
تصویر ملحه
((مُ حَ یا حِ))
سخن نیکو، جمع ملح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاز
تصویر ملاز
((مَ یا مُ))
زبانک، زبان کوچکی که در حلق انسان قرار دارد، ملازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
Salt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
salé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
salgado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
słony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
солёный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
солоний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
zout
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
salzig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
salado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ملحی
تصویر ملحی
salato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی